بازگشت مجنون حمد برآن خالق یکتای جود اوکه لایق تر زهر تمجید بود قصه ای ازدفتر هستی شنو قصه ای نه کهنه ،از دیار نو مجنون از دیار لیلی چند سال دورشدبی...
تو بهترین بودی برام همیشه بدون تو زندگی سر نمیشه دار و ندار من تویی میدونم فقط میخوام تو بند تو بمونم حقشه هستیمو بپات بریزم اونم که مال خودته عزیزم...
. همزاد بهار بود، چشمانش طعم تماشا میداد، ماه بر لبهای پر خنده اش تکیه داشت. سرخی گونه هایش، پراز وسوسه سیب بود، که گریز از بهشت را توجیه میکرد، اما...
مگر می شود با تو شاعر نشد مگر می شود با تو عاشق نبود دراین حجم مسموم و بی پنجره مگر می شود بی هوا پرگشود تو باران اردیبهشتی و من از آوارِ بهمن سیاه...