بازگشت مجنون


بازگشت مجنون

بازگشت مجنون حمد برآن خالق یکتای جود اوکه لایق تر زهر تمجید بود قصه ای ازدفتر هستی شنو قصه ای نه کهنه ،از دیار نو مجنون از دیار لیلی چند سال دورشدبی آنکه گویدشرح حال سالها گذشت و لیلی یار...

بازگشت مجنون

حمد برآن خالق یکتای جود
اوکه لایق تر زهر تمجید بود
قصه ای ازدفتر هستی شنو
قصه ای نه کهنه ،از دیار نو
مجنون از دیار لیلی چند سال
دورشدبی آنکه گویدشرح حال
سالها گذشت و لیلی یار ندید
موی مشکینش شد برف سپید
روزها اندیشه بر کردار یار
یار او اینک شده بود شب تار
برف ها آمدو باران ها که رفت
روی مجنون ،خاطرلیلا که رفت
خاطری مبهم در ذهنش بماند
آن تب عشق نخستین رابراند
خود نکردو هرچه کرد زمانه کرد
آتشی درعشق آنها لانه کرد

بعد چندین سال ازاین ماجرا
مجنون شد به چشم لیلا هویدا
باهدایایی چنان صورت شیرین
ویک گُل سری با گُل های زرین
گفت : ای یارقشنگ مو بلندم
بر بلندای موهایت این ببندم
آورده ام این تحفه از دیارچین
برگزینش ای تو دنیا و تو دین
اشک ازچشمان لیلی شدروان
که زبانش قفل کرد برهر بیان
بی امان چون ابرِباران شده بود
پُر زاشکش چین دامان شده بود
گفت:ای یاری که رفتی بی خبر
تو که رفتی آیا بودت هیچ اثر؟
دل پیامم داد که دیگر نیستی
خاطرم یاری نکرد تا کیستی
بعد تو ای یار دیرینم بهار رفت
شوروشوق زندگی هم بابهار رفت
صورت زیبای من شد تابلوی غم
قد افراشته ی من چون کمان خم
موی سپیدی نماند چه رسدمشکین
من کجاباشم، کجااین تحفه ی چین

روز با گفتار لیلا شام شد
مجنون باز آن عاشق ناکام شد
دور سر گردید چرخ روزگار
ای فغان از دوری و نادیده یار

منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


دیکته شب کلاس اول دبستان