چشمان بارانی


چشمان بارانی

سروده ام غزلی از دو چشم بارانی شبم به نورِ نگاهت ، شده چراغانی شدم برای اَبَد ، در حصارِ عشقت حَبس و شاد و سرخوشم از این جنون و حیرانی برای ِ لرزشِ دستانِ خواهشِ شبِ تار اجابتِ سحری ، شفّاف و...

سروده ام غزلی از دو چشم بارانی
شبم به نورِ نگاهت ، شده چراغانی
شدم برای اَبَد ، در حصارِ عشقت حَبس
و شاد و سرخوشم از این جنون و حیرانی
برای ِ لرزشِ دستانِ خواهشِ شبِ تار
اجابتِ سحری ، شفّاف و ناب و نورانی
دخیل بسته دلم بر ضریح ِ اَمنِ دلت
رها کن از غمِ جانکاه و دردِ پنهانی
طواف میکنم هر دَم به گِردِ قامتِ سَرو
که گیرم از تو صدورِ جوازِ ویرانی
تو کعبه یِ عشقی ، من ، تضرّعِ عَرَفه
اجازه دِه ، کنم این جانِ خسته قربانی

رقیه صدفی

منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


تیم نکونام جام می‌خواهد/ صدربازی خارجی‌ها/ پیشخوان