دیر آمدی
دیر آمدی، دیرآمدی؛ این دل دگر دلمرده شد با رفتنت قلبم چو گل؛ بیمار شد، پژمرده شد گفتم که بیشک عشق ما سرمشق در عالم شود عالم ولی جز مشقِ شر؛ از عشق ما نابرده شد چون تیشهات بر ریشهام؛ خشکاند آن...
دیر آمدی، دیرآمدی؛ این دل دگر دلمرده شد
با رفتنت قلبم چو گل؛ بیمار شد، پژمرده شد
گفتم که بیشک عشق ما سرمشق در عالم شود
عالم ولی جز مشقِ شر؛ از عشق ما نابرده شد
چون تیشهات بر ریشهام؛ خشکاند آن اندیشهام
پس قلب همچون شیشهام؛ با هر ترک افسرده شد
بر تار دل، بر پود دل؛ آتش زدی نمرود دل
دیگر نیایی سوی دل؛ چون دل ز تو آزرده شد
بیعشقِ در جان، کوثری جانی نمانَد در بدن
آری کجا باشد بقا؛ او را که مِهرش مرده شد
با رفتنت قلبم چو گل؛ بیمار شد، پژمرده شد
گفتم که بیشک عشق ما سرمشق در عالم شود
عالم ولی جز مشقِ شر؛ از عشق ما نابرده شد
چون تیشهات بر ریشهام؛ خشکاند آن اندیشهام
پس قلب همچون شیشهام؛ با هر ترک افسرده شد
بر تار دل، بر پود دل؛ آتش زدی نمرود دل
دیگر نیایی سوی دل؛ چون دل ز تو آزرده شد
بیعشقِ در جان، کوثری جانی نمانَد در بدن
آری کجا باشد بقا؛ او را که مِهرش مرده شد