6 روز پیش
شعرنو
شعرنو
3
جور و جفا
پیش از این با ما سر مهر و وفایت بیش بود کی چنین جور و جفایت بر من درویش بود عیش ونوشی بود مارا با لب میگون تو گرچه از جور رقیبان بر دلم بس نیش بود...
6 روز پیش
شعرنو
شعرنو
3
عاشق
عاشق که شوی،حال خودت را تو ندانی یک روز ببینی که غم انگیز جهانی این عشق تو گر شعله کشد جان تو سوزد با پیچش زلف سیهش شاد بمانی ای کاش که این عشق...
6 روز پیش
شعرنو
شعرنو
5
در خود
جآیِ خآلیِ خُودَم رآ چه کَسی پُر می کُند؟ سآدِگی ِ فآحِشَم رآ کَس تَحَمُل می کَند؟ دآئِماً دَر حآل خویشَم ،خویشِ هَم جَر می کُنُد. گو خُدآ تَنهآئیَم...
6 روز پیش
شعرنو
شعرنو
5
تو میرسی
تو میرسی از دورهایِ دور از دور دست ترینِ دورها دستهایت اما، آشنایند تو آشنایی و من انگار بعد از تبعیدی طولانی به وطن بازگشتهام تو آشنایی به...
6 روز پیش
شعرنو
شعرنو
8
غریزه اصلی
بیا که وقت رسیدن به مرز مبهم رویا ست که با تو معنی رویا خودِ حقیقت دنیا ست و با تو معنی دنیا فقط تغزل و رقص است بگو که بی غزل و رقص،جهان مابه چه...
6 روز پیش
شعرنو
شعرنو
5
ترس
من عاشق پروازم پَر زدن تا بیکران نه هراسی از بلندی نه هراسی از سقوط ترس من تنها فقط افتادن از چشمان توست...
6 روز پیش
شعرنو
شعرنو
8
پۊشته
1. می درؤین سینأۊ ره 2. کۊله کۊله ألؤ بگیت 3. بندامی جی أۊ کشئن 4. انزلی پۊشته دبۊنه 5. نویلأ نه أۊ کۊل بزأ نبؤن 6. دریا گۊشیٚ گۊش لاکی اتۊمه. 7. سؤ...
6 روز پیش
شعرنو
شعرنو
7
ساحل پروا...
پیش از زیارت حرم امن دامن ات من روی خاک حیرت و تو در حجاب باد پیچیده بود پرده ی مهتاب بر تن ات پاشیده بود بر غزل ام اضطراب باد وقتی که ناز و نخوت...
6 روز پیش
شعرنو
شعرنو
9
بُت خودبین
من بشکستم آن بُت خود بین را که بی تو چه بیند این آیین را کز دل بُود کسب وجود مشهود در منشأ جان تصدیق دهد یقین را
6 روز پیش
شعرنو
شعرنو
7
لعبت اردیبهشت
هدیه می اورد عطر بهشت را بهارنارنج نشسته بر گیسوان اردیبهشت این دختر فریبای بهار فروردین با اکراه چمدان بسته و عروس ماه های سال آغوش گشوده که بهاری...
6 روز پیش
شعرنو
شعرنو
4
(582)
نه می روی ز دل برون،نه با دلم وفا کنی نشسته ای تو در دلم،چرا به دل جفا کنی اسیر کرده ای مرا،نه آبُ دانه ام دهی نه سر کُنی ز تن جدا،نه از قفس رها کنی...
6 روز پیش
شعرنو
شعرنو
6
پدر
آه من همیشه باقی است به همان شکل به همان سادگی درد به همان نبودن نام پدر تو کجایی؟ که دهی دل به دل سپیده ی مهر و بخندی به غمم که بگویم این همان...
6 روز پیش
شعرنو
شعرنو
4
سراب
اینجا سراب آرزوهای بر باد رفته است آواز بغض های بر خون نشسته است اینجا سکوت نغمه ز فریاد می زند هر کس برای میل دلش داد می زند اینجا دگر سر عاشق به...
6 روز پیش
شعرنو
شعرنو
5
دزدانِ باطن
عاقلا اینها که می بینی نه یارِ جانی اَند در میانِ پیله ی پول و پله، زندانی اَند پیله بگشایی چو یک پروانهِ پا به گریز شامِ دیگر، دورِ شمعِ بهتری...
6 روز پیش
شعرنو
شعرنو
4
پرسه زن خیال
گر بِکُشم پرنده ی پرسه زنِ خیال را هین برهم ز بندِ بنده وار مُرده بال ها امروز که کتاب نیروی حال ، نوشته اکهارت تله نویسنده ی آلمانی را مطالعه می...
6 روز پیش
شعرنو
شعرنو
5
تمنای تو
دیشب به دلم باز تمنای تو گل کرد در سینه من عطر تولای تو گل کرد بشکفت گل عشق وصال تو به یکبار یا اینکه دگر بار دعاهای تو گل کرد خواندیم چو شعر از قد...
6 روز پیش
شعرنو
شعرنو
3
حاشا ،ابدا
در چشم منِ خسته تو در آتشی و شعله ی دیدار آه می کشد هرنفس از سینه ی دلدار سَر می رود این حنجره ی بغض از کامِ عبوس لب تب دار حاشا ،ابدا یعنی که انکار...
6 روز پیش
شعرنو
شعرنو
6
بینش
بر درِ دکّان، میانِ فرش، دو مور گفتگو کردند هنگامِ عبور اوّلی پرسید با حیرت: چرا طرح و نقشش پُر ز عیب است و خطا؟ هر زمان طرحی شود طرحی دگر بوده این...
6 روز پیش
شعرنو
شعرنو
3
مجرم کیست
کودکی کن پی بازی در برون از خانه رفت بیخبر از سر تقدیرش به یک ویرانه رفت بود آنجا مامن بیمار معتاد از قضا ته سرنگی نیمه پُر ناگه بدیدش زیر پا بازی...
6 روز پیش
شعرنو
شعرنو
3
دیار
به خدا همیشه خواهم که ترا بهار باشد و ترا سپید و روشن همه روزگار باشد اگرم زنی تو زخمی بکنم قبول زخمت که کنار بوته ی گل کم و بیش خار باشد گذری نما...
6 روز پیش
شعرنو
شعرنو
4
قبرستان
پنج شنبه شبی خاطر یاران قدیمی کردم از بهر ملاقات زباغچه کمی گل کندم چادر و کفش وکله پوشیدم و راهی گشتم وقتی به شهر رسیدم ساکت و آرام همه خوابیده...
6 روز پیش
شعرنو
شعرنو
4
تا غروب...
در تُنگ نگاه تو وو.. باله های نمناکم هوایت را در برگرفته در امتداد نفس هایت آشفتگی گیسوانی پریشان زده ام کرد تا غروب چشم هایم درآسمان شهر تو می...
6 روز پیش
شعرنو
شعرنو
4
دفترِ سکوت
دردیست در نگاهش، آنرا به کَس نگوید خو کرده با حضورش، درمانِ آن نجوید با گریه های عشّاق، عُمریست گریه کرده رازش ولی کماکان، ماندَست پشتِ پرده شاهد...
6 روز پیش
شعرنو
شعرنو
4
غروب
غروبِ تنهایی در سکوتِ شب، در تاریکیِ اتاق، تنها غریبی هستم که غروب را تماشا میکنم. رنگهایِ نارنجی و بنفش، درهم میآمیزند، و آسمان، گویی تابلویی از...
6 روز پیش
شعرنو
شعرنو
5
حرف حق
گاه گاهی دل من چوب و فلک میخواهد هر که حق گفت یقینن که کتک میخواهد حق ما بندگی و خواری خفت که نبود مومنی گفت که زندگی کلک میخواهد