به یادت
یادت یعنی، در سکوت روبرویم غرق در دریای نگاهِ پرشور و گرمت یادت یعنی، دستانم لرزان در هوایت حسرت لمسِ گرمای وجودت در وجودم یادت یعنی، بیداری از خوابی که در آن رویای وصال تو، یگانه آرزویم بود یادت...
یادت یعنی، در سکوت روبرویم
غرق در دریای نگاهِ پرشور و گرمت
یادت یعنی، دستانم لرزان در هوایت
حسرت لمسِ گرمای وجودت در وجودم
یادت یعنی، بیداری از خوابی که در آن
رویای وصال تو، یگانه آرزویم بود
یادت یعنی، چشمانی پر از اشک
که در حسرت دیدار تو، ناله سر میدهند
یادت یعنی، غرق شدن در دریای خاطرات
و مرورِ لحظاتِ نابِ با تو بودن
یادت یعنی، طعم شیرین چای تلخ
که با یاد تو گوارا و دلچسب میشود
یادت یعنی، رهایی از خستگیها
با بالهای خیال به سوی تو پر کشیدن
یادت یعنی، آرزوی جان گرفتنِ این یادها
و تبدیلِ رویا به واقعیتِ وصال تو
غرق در دریای نگاهِ پرشور و گرمت
یادت یعنی، دستانم لرزان در هوایت
حسرت لمسِ گرمای وجودت در وجودم
یادت یعنی، بیداری از خوابی که در آن
رویای وصال تو، یگانه آرزویم بود
یادت یعنی، چشمانی پر از اشک
که در حسرت دیدار تو، ناله سر میدهند
یادت یعنی، غرق شدن در دریای خاطرات
و مرورِ لحظاتِ نابِ با تو بودن
یادت یعنی، طعم شیرین چای تلخ
که با یاد تو گوارا و دلچسب میشود
یادت یعنی، رهایی از خستگیها
با بالهای خیال به سوی تو پر کشیدن
یادت یعنی، آرزوی جان گرفتنِ این یادها
و تبدیلِ رویا به واقعیتِ وصال تو