باز عطر تن او،باز نگاهِ ترِ من
باز غم آمد و من خیره به درها ماندم
باز چشمان سیاهش،باز تاریکی محض
عکسهایش را به همراه خودم سوزاندم
باز لبهای سیاهم،باز شب بیداری ام
باز هم با یاد زلفش شعر سعدی خواندم
باز آهنگ سیاوش،باز این سرداب سرد
باز هم افسردگی را به خودم پوشاندم
باز این قفس وَ مردی که تورا کم دارد
و زمینی که به دور سر او چرخاندم
باز مورفین و تِرا،باز بدن درد شدید
باز دستمالی که هرشب به سرم پیچاندم
باز شب شد،باز هم حسرتِ خواب
باز محکم سر خود را به قفس کوباندم
باز خواهم مُرد امشب،باز این حبس ابد
بازهم خود را ز دنیا و عذابش راندم
باز غم آمد و من خیره به درها ماندم
باز چشمان سیاهش،باز تاریکی محض
عکسهایش را به همراه خودم سوزاندم
باز لبهای سیاهم،باز شب بیداری ام
باز هم با یاد زلفش شعر سعدی خواندم
باز آهنگ سیاوش،باز این سرداب سرد
باز هم افسردگی را به خودم پوشاندم
باز این قفس وَ مردی که تورا کم دارد
و زمینی که به دور سر او چرخاندم
باز مورفین و تِرا،باز بدن درد شدید
باز دستمالی که هرشب به سرم پیچاندم
باز شب شد،باز هم حسرتِ خواب
باز محکم سر خود را به قفس کوباندم
باز خواهم مُرد امشب،باز این حبس ابد
بازهم خود را ز دنیا و عذابش راندم