مجرم


مجرم

شعر: مجرم (تاوانبار) ترجمه: سمیه شهبازی باز ساکت و آشفته بی ترس و بی تو به‌ سر می‌برم روزگارم را. در هیچ رویایت باز نمی‌ایستم هیچ پرسشی از تو را پاسخ نخواهم شد. نه‌ موجی می‌شوم به‌ ساحلت، نه‌...

شعر: مجرم (تاوانبار)
ترجمه: سمیه شهبازی
باز ساکت و آشفته
بی ترس و بی تو
به‌ سر می‌برم روزگارم را.
در هیچ رویایت باز نمی‌ایستم
هیچ پرسشی از تو را پاسخ نخواهم شد.
نه‌ موجی می‌شوم به‌ ساحلت،
نه‌ صاعقه‌ای در دیارت،
نه‌ رعدی در درونت.
در قلمرو تنت نمی‌بارم
بر دستانت نمی‌چکم
شراره‌ نمی‌زنم به‌ کلامت.
در قدحت نخواهم ریخت
در نگاهت نمی‌رویم
خوانده‌ نمی‌شوم در نامه‌هایت
در آغوشت نمی‌شِکُفم
سیراب تو نمی‌شوم
تمنای هیچ آرزویی از تو نخواهم شد
نه غمت خواهم خورد، نه آرزویی برایت خواهم خواست.
نه زمزمه‌ای در لحظه‌ای،
نه پیدا در کنجی،
نه حتی آشنایی خواهم شد در پس اتفاقی.
بیهوده سرزنش می‌کنی باد و درختان را
بی‌دلیل نفرین می‌گویی شب و ستارگان را
بی‌نتیجه بر‌هم می‌زنی شمع و شیشه عطرها را
بی‌هدف به آتش می‌کشی عکس‌ها را.
در آینه و عینکت خواهم شکست
تو نیز در این دیار غروب می‌کنی
نامت فراموشِ قلم و کاغذ خواهد شد
و من پاک می‌کنم اشکهایت را
و می‌گذرم به سرعت.
سنگدلانه ترک می‌گویم آرامگاه و مامن‌ها را
رها می‌کنم نهانگه و میعادگه‌ها را
پیش از آنکه در ابهام رفاقت شناخته شوم و فریب‌خورده‌ی خیالاتت،
پیش از آنکه فریفته‌ی زیباییت شوم و دلبسته‌ی آوازهایت،
آنگه چشمانت بفریبندم
و اسیری شوم در آغوشت
سپس به قتل برسم در قلبت... همچو مجرمی




چشمان خاموش