حمید


حمید

ای دوست دیرینه‌ام (او) تو را به بالا می‌برد هیچ کس نیست دیگر آری (او) تو را با خودت تنها می‌برد شاد باش بخند هرگز دلتنگ مشو (او) تو را از این زندان از این دنیا می‌برد آرام باش لبریز بگرد بچش طعم...

ای دوست دیرینه‌ام
(او) تو را به بالا می‌برد
هیچ کس نیست دیگر آری
(او) تو را با خودت تنها می‌برد
شاد باش بخند هرگز دلتنگ مشو
(او) تو را از این زندان از این دنیا می‌برد
آرام باش لبریز بگرد بچش طعم شیرین رهایی

ای حمید ای دوست قدیمی
امشب دگر آسوده خواهی خفت
امشب تمام دردهای دل خویشتن را
در دل آسمان به خود (خدا) خواهی گفت
امشب دگر هرگز هیچ غصه‌ای نخواهی خورد
امشب تو مهمانی در پیش (او) در بارگاه پاک یزدانی

ای رفیق اکنون بخند بر این دنیای دیوانگان
اکنون دیگر نیستی میان این مردمان بی‌ایمان
اکنون تو در نهایت معنا و شهود حقیقت هستی
ای رفیق خوش باد تو را که از اهل بهشت و آسمانی

هیچ کس ندانست و نفهمید اسراسر زندگانی
از روز نخست مقدر گشت هر شروع و پایانی
ما همه به سوی (او) در حرکت هستیم آری
سرنوشت را انسان و (خدا) با هم نوشت
و این است قدرت نهان در‌ جوهرهٔ انسانی

باران بزن بر پیکرم
من آمده از میکده‌ام
تا خرخره‌ام می‌ زده‌ام
طلب دارم ز تو هوای بارانی

غم عزیزان سخت است اما
در هر آمدن و رفتن حکمتی‌ست
ای رها تو از تقدیر الهی چه می‌دانی؟

من در درون خویشتن سفر کردم
من بدون پیر و مرشد این خطر کردم
زین سبب همه عمر گذشت تا بدانستم
این جهان تنها یک خواب است و ما همه زندانی

ای حمید ای رفیق خندان من
در این لحظه با تو بود پیمان من
من هم به پیش تو آیم دیر یا زود
آن وقت یک شعر باشی مهمان من
تو را در محلهٔ عارفان بهشت خواهم یافت
آری ای جانا تو را می‌یابمت با همین رد و نشانی






تقدیم به شادروان مهندس حمید خریدار
رفیق بی‌‌اندازه محبوب و گران‌بهایم
روحش شاد و در پناه عطوفت (پروردگار)









ترس