بن بستی به نام زمستان


بن بستی به نام زمستان

سال تحویل بی سر انجامی، آمد از راهُ ، رو به پایان است فصل سبز بهاری ات حالا، زیر رگبار تند باران است هیچ فرقی ندارد این ایام، با همان سال های قبلی چون حال و روز تمام این مردم، در حقیقتشاعر:محمد عرب

سال تحویل بی سر انجامی، آمد از راهُ ، رو به پایان است
فصل سبز بهاری ات حالا، زیر رگبار تند باران است

هیچ فرقی ندارد این ایام، با همان سال های قبلی چون
حال و روز تمام این مردم، در حقیقت همیشه
یکسان است

راه خود را سپرده بر تقدیر ، عارفی نا خدا اگر باشد
بادبان را بکش که این کشتی ، از قضا در مسیر توفان است

عشق را میشود به دست آورد، کاروانی رسیده بر چاهی
ای زلیخا کمی تحمل کن، یوسفی در میان کنعان است

بی جهت از شکار میترسی، گرگ را اشتباه فهمیدی
سرنوشت تمام این گله، آخرش تیغِ تیزِ چوپان است

گفته بودی بهار می آیی، منتظر مانده ام در این خانه
آخرین کوچه را که پیچیدی، نام بن بست مان، زمستان است

هر شب این فکر های نا مفهوم، خواب را می پراند از چشمت
شک نکن که علاج بی خوابی، پرسه در خلوت خیابان است

در دلم غصه های بسیاریست، آرزو های پشت پا خورده
یک نفر با تمام غم هایش، نیمه شب زائر خراسان است

من، چه دنیای کوچکی دارم، دلخورم از تمام آدم ها
این جهان با تمام ابعادش ، توی ذهنم شبیه زندان است

شعر از محمد عرب (فراسو)
نوروز 1400





آواز ماندگار؛ تمرین آواز استاد محمدرضا شجریان با همایون در 9 سالگی/ بنازم به این صدا ک...