غزل


غزل

گفته بودم خانه ی دل با تو ویران می شود دل اگر پاسخ دهد یک عمر حیران می شود. مثل کوه یخ چه سرد و ساکت و پر حسرتم گفته بودم با تو غم درسینه مهمان می‌شود حرف هایم عاقبت شد گریه های نیمه شب در گلویم هر...

گفته بودم خانه ی دل با تو ویران می شود
دل اگر پاسخ دهد یک عمر حیران می شود.
مثل کوه یخ چه سرد و ساکت و پر حسرتم
گفته بودم با تو غم درسینه مهمان می‌شود
حرف هایم عاقبت شد گریه های نیمه شب
در گلویم هر زمان این بغض پنهان می شود
خلوتی بودو نشاط و شور و شیدایی و عشق
از غم‌‌ اینک شهر دل هربار طوفان می شود
گفته بودم زندگی مانند زندان است وبس
خانه ی بی عشق عمری بیتِ احزان می شود



جاز خشک