غیر محاز
هنگامهی آشوب کجا وقت نماز است فقدان و فراق تو به دل غیر مجاز است خورشید نگاهت که زَند خنده به رویم غمها ز دلم شسته یکی شعبده باز است آغوش تو ایکاش شود توشهی این عشق این راه پر از درد و کمی...
هنگامهی آشوب کجا وقت نماز است
فقدان و فراق تو به دل غیر مجاز است
خورشید نگاهت که زَند خنده به رویم
غمها ز دلم شسته یکی شعبده باز است
آغوش تو ایکاش شود توشهی این عشق
این راه پر از درد و کمی مسئلهساز است
با فکر پُر از وسوسهی خوردن گندم
حاشا که حقیقت شده گم ، قصه مَجاز است
باز آ و به منت خبری گیر از عاشق
بر قامت ِ شعرم قَدَمت قافیه ساز است
لبخند بزن نغمه بخوان از سر ِ احساس
تکرار در این حرکت خوش روحنواز است
فریما محمودی
فقدان و فراق تو به دل غیر مجاز است
خورشید نگاهت که زَند خنده به رویم
غمها ز دلم شسته یکی شعبده باز است
آغوش تو ایکاش شود توشهی این عشق
این راه پر از درد و کمی مسئلهساز است
با فکر پُر از وسوسهی خوردن گندم
حاشا که حقیقت شده گم ، قصه مَجاز است
باز آ و به منت خبری گیر از عاشق
بر قامت ِ شعرم قَدَمت قافیه ساز است
لبخند بزن نغمه بخوان از سر ِ احساس
تکرار در این حرکت خوش روحنواز است
فریما محمودی