دخترم روزت بخیر


دخترم روزت بخیر

دخترم روزت بخیر..... دختر خوش روی پدر روزت بخیر صبح شد آفتاب حسن ابرویت بخیر گفته بودم با ترنم لطف حق یار تو باد لطف حق در پیچش ناز گیسویت بخیر در طبیعت گر که رب دارد هزارانش هزار لیک این هزار من...

دخترم روزت بخیر.....
دختر خوش روی پدر روزت بخیر
صبح شد آفتاب حسن ابرویت بخیر

گفته بودم با ترنم لطف حق یار تو باد
لطف حق در پیچش ناز گیسویت بخیر

در طبیعت گر که رب دارد هزارانش هزار
لیک این هزار من به ز آن هزارانت بخیر

من به لطفت پر زنم تا دشت های ارغوان
ارغوانی در پیچش زلف خوش بویت بخیر

دختر بابا بلند شو آفتاب را از نو بگیر
آفتاب حس رویت آفتاب رویت بخیر

دختر بابا تمام عمر در چشم بابا خنده است
خنده بر لب یاد کن آن ماه مه رویت بخیر

من به عمر گفته ام صدها عزل در لطف او
این غزل در طبع صبح خوش خو یت بخیر

بوسه‌ای ناز تو بر زخم جانم مرحم است
مرحم جانم پدر دو چشم پر مهرت بخیر

گفته بودم صبح شود آرام میگیرد دلم
صبح شد روز شد پیچش کویت بخیر

سر فرو آرم به لطف بادها در کوی تو
دخترم در کوی تو گم گشته پیدایت بخیر

دختر بابا سلام صبح دریایت را یاد کن
چون رسد نسیم از کوی رعنایت بخیر

سیاوش دریابار سی اردیبهشت403



خسرو صاحبقران