صبحانه ی شُکر


صبحانه ی شُکر

باز صبــحی دگـر آمـد خدایــا شُــکرت بابـت روز جدیـدی... کـه زمـــانم دادی نفسی هست و من، زنده ام و تن سالم پیرم اما تو به دل، شـور جوانم دادی میتوانم.. ؟ اگر امروز، به جایی گفتم ؟ شکر ای خالـق...

باز صبــحی دگـر آمـد خدایــا شُــکرت
بابـت روز جدیـدی... کـه زمـــانم دادی
نفسی هست و من، زنده ام و تن سالم
پیرم اما تو به دل، شـور جوانم دادی
میتوانم.. ؟ اگر امروز، به جایی گفتم ؟
شکر ای خالـق هسـتی، تو تـوانم دادی
بیشتر خالقِ من، شــکر از آن میـگویم.
سلـطه بر شعر من و لحن و بیانم دادی
دلبری از سر لطف و کرمت، گرچه بدور
محض آرامـشم آن، جان جهانم دادی
کردی آگاه من از ، مخـزن اســرار وجود
جرعـه ای نـاب ز اســـرار نــهانم دادی
مست شد بیهقی از لذت صبحانه شُکر
وجدان..،گوهر ذات است تو آنم دادی

منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


جلوگیری از ورود بانوان برای تماشای بازی پرسپولیس