تردید
چه کاری کرده ام دوران گرفتی شوق پروازم خرابم کرده ای حتی در آواری که میسازم نگفتی شاید این آدم گرفتار غمی باشد بریدی بند نافم را ز دنیا رفته آغازم جدا افتاده از خویشم ، همیشه مات بی کیشم میانجنگ دل...
چه کاری کرده ام دوران گرفتی شوق پروازم
خرابم کرده ای حتی در آواری که میسازم
نگفتی شاید این آدم گرفتار غمی باشد
بریدی بند نافم را ز دنیا رفته آغازم
جدا افتاده از خویشم ، همیشه مات بی کیشم
میانجنگ دل با من به یک بازنده میبازم
برای چیز ناچیزی غرورم زیر پا له شد
نبود از آشنا خیری که با بیگانه همرازم
میان باید و شاید برایم کاش میماند
نمانده حال تغییری به احوالم بپردازم
زمان آهسته در گوشم نمیدانم چه میگوید
سکوت هرگز نمیپرسد چرا ساکت شد آوازم
نمیبینم دگر خوابی ، و یا در خواب بیدارم
به شک افتاده ایمانم ، دعایی دردسر سازم
خرابم کرده ای حتی در آواری که میسازم
نگفتی شاید این آدم گرفتار غمی باشد
بریدی بند نافم را ز دنیا رفته آغازم
جدا افتاده از خویشم ، همیشه مات بی کیشم
میانجنگ دل با من به یک بازنده میبازم
برای چیز ناچیزی غرورم زیر پا له شد
نبود از آشنا خیری که با بیگانه همرازم
میان باید و شاید برایم کاش میماند
نمانده حال تغییری به احوالم بپردازم
زمان آهسته در گوشم نمیدانم چه میگوید
سکوت هرگز نمیپرسد چرا ساکت شد آوازم
نمیبینم دگر خوابی ، و یا در خواب بیدارم
به شک افتاده ایمانم ، دعایی دردسر سازم