شاعر متهم می zwnj;کند


شاعر متهم می zwnj;کند

دست‌ها دیگر به اندازه‌ی صبح‌ها به هم کوک نمی‌شوند و من به اتکای ماه در نقطه‌ای ایستاده‌ام که طعنه‌ها به من بخورد جایی که مغزهای شرور بادمان می‌زنند و هنگام وزیدن بادِ مغزهای شرور گل‌های باکره نیز...

دست‌ها دیگر به اندازه‌ی صبح‌ها
به هم کوک نمی‌شوند
و من به اتکای ماه
در نقطه‌ای ایستاده‌ام
که طعنه‌ها به من بخورد
جایی که مغزهای شرور بادمان می‌زنند
و هنگام وزیدن بادِ مغزهای شرور
گل‌های باکره نیز شلاق می‌خورند

یک دهانِ دورافتاده
و آوازی ناگهان
جایی که پنبه‌ی کوهی
خون می‌افشاند بر آفتاب
فراسوی خیرگی سبزه‌ها
جایی که صورت‌ها از همه‌سو گریزانند
و با این‌همه
مغزهای شرورِ خود‌ـآینه‌پندار
در انتظار تعظیمِ خلأِ ناب مردمان‌اند

اما حقیقت از جایی می‌آید
که غوغای کناره‌ها بیدارش می‌کنند
و پروانگان و دختران
به بهای ریزش نقش خویش فریادش می‌زنند
آن‌گاه که مغزهای شرور هجوم می‌آورند برای کندن
با دست‌ها و بُرُس‌های سربی
در نمایی درشت
از بریدن روبان‌های خاکستریِ طرح‌‌های نور
و کشیدن چهره‌ی سُرین‌شان به نغمه‌زار بلبلان

من می‌ایستم در جایگاه ماه
و متهم می‌کنم شرارت مغزشورها و
چرکِ سیاهِ پاک‌کن‌ها را
و رَوَندی که هر بار سرریز می‌کند از شاخ‌ها
به تکرارِ نبایدی که رام‌شدنی نیست

متهم می‌کنم من ساعت‌های متلاشی
و صبحِ انگشتانِ بی‌رنگ را
که بر سایه‌ها و زن‌ها کشیده می‌شوند
چون گَردی که از شکوه مخمل زن می‌ریزد
همان است که بادِ مغزهای شرور
با خود می‌بَرَد.


حسین صداقتی
(بهشهر) 1 اردی‌بهشت‌ماه 1403

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


فیلم حمله تند ریما رامین فر به نقی قبل از ساخت پایتخت 7 ! / همای پایتخت از بازی انصرا...