تاب نیاوردی...


تاب نیاوردی...

تاب نیاوردی حق داری این سراشیب هیجان ندارد بامن قدم زدن فقط می ترساندت نه اصلا چرا قدم بزنی نیاز من بی نیازی تو به هم نمی آید آرامش تو واین همه تشویش این همه آشوب دریایی که فوران...

تاب نیاوردی
حق داری
این سراشیب هیجان ندارد
بامن قدم زدن
فقط می ترساندت
نه
اصلا چرا قدم بزنی
نیاز من
بی نیازی تو
به هم نمی آید
آرامش
تو
واین همه تشویش
این همه آشوب
دریایی که فوران میکند
درست مثل آتشفشان
به هم نمی آیند
تصورکن
دیروز من همان جا بودم که تو ایستاده ای
امروز
موج
تلاطم
آتش فشانی
درمن است
حتی نمی بوسمت
نسوزی
وگرفتار گرداب نشوی
فقط نگاه کن
چقدر
موج
واین فوران
ازآنجاکه توهستی زیباست
نقاشی ت رابکش
دوستت دارم
جلو نیا..




حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


بازی های جنسی با همسر و ایجاد تنوع در رابطه زناشویی