غم تنهایی


غم تنهایی

در سرم موج خروشان غم تنهایی است که اگر قطره ای از آن به تن هرکه خورد پیش چشم همگان غرق شود تو مرا راحت کن بگذار اندکی از عمرم را کنج میخانه بشینم چه کنم خانه نشینم من در این خانه به تنهایی خود...

در سرم موج خروشان غم تنهایی است
که اگر قطره ای از آن به تن هرکه خورد
پیش چشم همگان غرق شود
تو مرا راحت کن
بگذار اندکی از عمرم را کنج میخانه بشینم
چه کنم خانه نشینم
من در این خانه به تنهایی خود قلم ذهنم را
به دواتی زده ام که سراسر زهر است:
چشم خودرا باز کن
راه خود آغاز کن
یادت آمد آن روز ؟
که چه راحت رفتی
که من اینجا ماندم
در همین جا و همین چند لحظه به روی دفتر شعرم ریخت سمی کز دهانم آمد
زندگی بی تو غمی بود که سراسر از دماغم آمد





حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


سوالات جرات یا حقیقت + 100 سوال بازی جرئت و حقیقت و نحوه انجام این بازی هیجان انگیز