سفر کن


سفر کن

حیف ست گویش سر دلبران لابلای حدیث به دیگران از این فضای لایتناهی تا فراسوی زمان که یا همه یا هیچ ست و از سفر پیدایش دو نواست یکی اصل و یکی فرع به شعر راستین لب بر لب حیات از من تا...

حیف ست
گویش سر دلبران
لابلای حدیث
به دیگران
از این فضای لایتناهی
تا فراسوی زمان
که یا همه
یا هیچ ست
و از سفر پیدایش
دو نواست
یکی اصل و یکی فرع
به شعر راستین
لب بر لب حیات از من تا ما
سفر کن
تا بطنت زایش یابد
که شالوده ی وقار بداهه نوازیست
از این گرداب پوچی
و پریشانی
سفر کن
از این لرزان و لغزان ، سفر کن
که وارستگی
از جهان گذران
به تو رنگ ، لحن و هویت میبخشد
از طغیان بپرهیز
تا گرسنگی ت فرو نشیند
در باغ ادب
سنگین بنشین
که دستخوش تنازع بقایی
حل شو در تقدس
درونی تر شو
که تمایل و تمنا به خلق ، عاریت ست
تاریخ
پر شده از زایش تناقض ها
سفر کن و خلعت یقین به تن کن
که دچار بی رحمی روزگار نشوی
هیچ مذهبی
نان نمیدهد و نان نمی برد
از این خیال رعب انگیز ، حذر کن که
سفسطه انگیز توهمی ست
به قلب معصوم
پناه ببر
شاید ، دلی شکسته
که اینچنین خطیب موحدی ، خطبه میخواند
منطق
متمایل به تجزیه است
سفر کن
به تصورات پیشین
که جانور در آرزوی غذا ، جانورترست
و آدمی در صبر ، انسان تر
سفر کن
به خودت
که تکثیر ، حاصل اتحادست ، نه غرور
سفر کن
و تقسیم کن خودت و خودت و خودت را
به خودت
و این عمیق ترین حس مذهب ست
که خودت را یابی

منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


جلوگیری از ورود بانوان برای تماشای بازی پرسپولیس