خیال
...و شعرهایی که بسان درد اینگونه کپک زده اند ذهنی که از هرچه خاطره خالیست این زندگی عاریه را چوب خطهای نامنظم از تکرار و تکرار که تن کاه گلی دیوار را می آزارد ...در میان این همه درد چه کسی...
...و شعرهایی که بسان درد
اینگونه کپک زده اند
ذهنی که از هرچه خاطره خالیست
این زندگی عاریه را
چوب خطهای نامنظم
از تکرار و تکرار
که تن کاه گلی دیوار را می آزارد
...در میان این همه درد
چه کسی ؟
خیال شاعر شدن دارد ...
اینگونه کپک زده اند
ذهنی که از هرچه خاطره خالیست
این زندگی عاریه را
چوب خطهای نامنظم
از تکرار و تکرار
که تن کاه گلی دیوار را می آزارد
...در میان این همه درد
چه کسی ؟
خیال شاعر شدن دارد ...