مرغ شب
مارا به اشتیاق نشانده رفته ای آواره به جنونم کشانده نشسته ای از دل برون برو از ویرانه دلم جغد فاصله به ویرانه پرانده داشته ای وقتی که آمدی گفتم که میروی اسپند بر آتش نهانده سوخته ای آهم مباد که...
مارا به اشتیاق نشانده رفته ای
آواره به جنونم کشانده نشسته ای
از دل برون برو از ویرانه دلم
جغد فاصله به ویرانه پرانده داشته ای
وقتی که آمدی گفتم که میروی
اسپند بر آتش نهانده سوخته ای
آهم مباد که گیرد شبی بدامنت
هر آنجه بافته سوزانده رشته ای
بر هم نمیرود چشم چو مرغ شب نوا
بیدار مانده به انتظار و تو خفته ای
آهی به یک اشاره پایمال سر نوشت
با کمان قد اشکت فشانده شکسته ای
آهی 1402 10 24 نهانده :نهان شده
آواره به جنونم کشانده نشسته ای
از دل برون برو از ویرانه دلم
جغد فاصله به ویرانه پرانده داشته ای
وقتی که آمدی گفتم که میروی
اسپند بر آتش نهانده سوخته ای
آهم مباد که گیرد شبی بدامنت
هر آنجه بافته سوزانده رشته ای
بر هم نمیرود چشم چو مرغ شب نوا
بیدار مانده به انتظار و تو خفته ای
آهی به یک اشاره پایمال سر نوشت
با کمان قد اشکت فشانده شکسته ای
آهی 1402 10 24 نهانده :نهان شده