عید نوروز


عید نوروز

به نام خداوند عید آفرین خداوند نوروز و آئین و دین خداوند شادی و عید سعید خدایی که هستی از او شد پدید به نام خداوند خورشید و ماه خداوند ناهید و صبحِ پگاه خدای زمین و خدایشاعر:محمد علی ناجی راد








به نام خداوند عید آفرین
خداوند نوروز و آئین و دین

خداوند شادی و عید سعید
خدایی که هستی از او شد پدید

به نام خداوند خورشید و ماه
خداوند ناهید و صبحِ پگاه

خدای زمین و خدای زمان
خداوند روزی ده بی کران

خداوند آب و خداوند نان
خداوند دندان و هم جسم و جان

فرستندۀ احمد ص خوش زبان
خداوند تبیان و نور و بیان

خداوند سبزه، خدای بهار
که هستی ز فیضش شده ماندگار

جفای زمستان بشوید به ناز
کند روز و شب را بسی دلنواز

کند سبزه در سبزه دشت و دمن
درختان بپوشد ز نو پیرهن

معطر کند در مه فرودین
گلستان و بستان و هر سرزمین

روان می کند چشمه از کوهسار
برد سوز و سرما بیارد بهار

به رقص نسیم و به باد صبا
جهانبان جهان را کند با صفا

کند سقفِ نو آسمان را رفیع
ز کهنه، جهانی برآرد بدیع

کند لاجوردی بلند آسمان
به شور آورد جمله پیر و جوان

بجوش آورد خون درون گیاه
درختان کند بهر مرغان پناه

شکوفا کند گل به دشت و دمن
کند شاد و خندان همه مرد و زن

چو سر سبز و خرم کند روزگار
نماند ز غم ها دگر یادگار

قناری بخواند به هر شاخسار
شود دل هوا خواه گشت و گذار

گل و بلبل و سوسن و یاسمن
شود صحنه آرای باغ و چمن

بنفشه بروید لب چشمه سار
پر از می کند جام لاله بهار

شود غرق لاله، همیشه بهار
زمین و زمان پر ز نقش و نگار

برقصند پروانه های قشنگ
قناری بخواند در آن بی درنگ

جوانه بروید به هر شاخسار
رباید ز کف دیده و اختیار

نشیند بر این سفره پیر و جوان
بر این خوان گستردۀ رایگان

شده در ضمیر درختان نهان
گهرهای بی تا و بس بیکران

سرِ دار آویز گردد اثر
ضمیر درختان، همه بار و بر

کند فضل خود را بدین سان عیان
خداوند دادار و بس مهربان

ببارد گهرها ز ابر سپید
بشوید همه سبز برگان بید

هوا تازه گردد به نوروز و عید
فضا جان دهد بهر دیدار و دید

همه شاد و خندان و چاووش فر
رساند به گوش جهان این خبر

شده روز نوروز و عید سعید
به آفاق و انفس سپیده دمید

مبارک بود روز نوروز پاک
جهان تازه گشته و از آن زنده خاک

به دیدار یاران شتابان برو
سلامی دوباره در این سال نو

عیادت بکن مردم تیره روز
ز دلهای آنان زدا رنج و سوز

ستایش بکن زین سبب کردگار
که توفیق خدمت به تو داده یار

مشو غره از مال و مکنت عزیز
ز خود خواهی و خود پسندی گریز

بده مژدگانی که آمد بهار
به سر سبزی و قامتی استوار

چه سر سبز و خوش قامت و با وقار
درخت سپیدار و بید و چنار

تر و تازه گشته به امر نگار
تو گویی طبیعت شده بی قرار

شکوفه زند سبزۀ بی شمار
دگرگون کند جمله لیل و النهار

تو هم بی قراری کن و رو به دشت
که وقت نشاط است و شور است و گشت

ز گوشه نشینی حذر کن عزیز
ز پژمردگی وز کژی ها گریز

بزن دل به دریا، سفر کن سفر
ز رنج و ز غمها بسی کن حذر

سفر کن به باغ و لب جویبار
بشین با عزیزان چو باشد بهار

پیام من این نیست، از یار هست
پیام خداوند دادار هست


بپا خیز و شاداب کن زندگی
تر و تازه کن خود به زیبندگی

خرامان به بستان رو ای سرو ناز
به چنگ و چغانه، نی انبان و ساز

بکن شادی و شادمانی فروز
که دنیا نیارزد به یک نیمروز



شعر: دکتر محمد علی ناجی راد
پنجشنبه 10 فروردین 1396
اسلام آباد _ پاکستان




مادر