درغلافِ جسورِ وحشیِ کلمات
دست و پا می زدم
باماتریالیست و ....دیالکتیک
وسایه ی تمام معابد
با نگاه مراقب
در سایه روشن معبرهای بی سود وفایده
باکوله بار تلاقی وتردید
در فضای همیشه بی خورشید
معشوق من کجاست ؟
آیا هست کسی
تانشانم دهد ، ردِ پایِ آن طلوع گمشده را ؟
من
خانه را جاروب کرده ام
از قفل نای تمام زنجره ها
و پاک کرده ام
تمام گردوغبارِ پلک و پنجره را
*
من همیشه با او بودم
درسایه یِ شِنگِ شنک و ،
بید و بید مشک ها
درفضای روشن تردید
دستش قرار گاه دستانم بود
تا دیدمش
با اعطائ سبدسبد آینه و نور
با پرده گشودن از گوهر یمانی خویش
_طلسم سنگ شده ی ابنائ_
با حج مناسک
بی طی طریق
بی حجره ی حجرالاسود
با ندای ازلی
مذهب من عشق بود
با سکوت مضاعف