قلب بیمار


قلب بیمار

تا آخرِ این قصه راهی نیست طاقت بیار ای قلبِ وامانده با اینکه میدانم درونِ تو یک خنجر از یک دوست جامانده طاقت بیار ای قلبِ بیمارم شاید تو هم عشقِ مرا دیدی شاید دلیلِ دردهایت را با دیدنِ اینشاعر:رسول مولوی پردنجانی

تا آخرِ این قصه راهی نیست
طاقت بیار ای قلبِ وامانده
با اینکه میدانم درونِ تو
یک خنجر از یک دوست جامانده

طاقت بیار ای قلبِ بیمارم
شاید تو هم عشقِ مرا دیدی
شاید دلیلِ دردهایت را
با دیدنِ این عشق فهمیدی

با من بیا ، با من بیا قلبم
حالا که وقتِ ایستادن نیست
راهی نمانده ، یک قدم شاید
هرچند دیگر نایِ رفتن نیست

پایانِ تلخِ ماجرا اینجاست
من ماندم و تقدیرِ دلگیرم
طاقت بیار ای قلبِ وامانده
او را ببینم ، بعد می میرم


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


ایرادات اساسی قرارداد با چین؛ چرا شهرداری تهران شفاف سازی نمی کند؟