شعر گمشده


شعر گمشده

زیباترین صدای طبیعت بود وقتی که شعر از لبان تو می بارید بر روی گیسوان پریشان ام من غرق در خلأیی خالی از خودم لبریز از حقیقت بی انتهای تو شعرت شبیه نور شیری مهتاب می ریخت بر سیاهی شب هایشاعر:محبوبه امیری



زیباترین صدای طبیعت بود
وقتی که شعر
از لبان تو می بارید
بر روی گیسوان پریشان ام
من غرق در خلأیی خالی از خودم
لبریز از حقیقت بی انتهای تو
شعرت شبیه نور شیری مهتاب
می ریخت بر سیاهی شب های انتظار
لب های من
پر از سپیدی طعم اش بود

در کوچه باغ ساکت دستان ام
بوی بلند تو می پیچید
مانند عطر وحشی شب بوها
چشمان تلخ و تیره و تنهای ام
چون بال های بسته ی شاهین ها
در آسمان شعر رهای تو
یک باره اوج می گرفت و جدا می شد
از آن همه اسارت بی پایان

هر واژه از صداقت شعر تو
جامی پر از شهامت و شادی بود

نوشیدم آن همه مستی را

ترس نهفته ی من از عشق
تسخیر سحر کلام ات شد

بعد از تمام سال های سکوت و سنگ
من شعر گمشده ام را
در گرگ وحشی چشم تو
بی پرده یافتم
گرگی که سایه روشن چشمان اش
روح مرا به مرز جنون می برد

من در میان واژه های زلال تو
مانند ماه در وسط برکه های شب
از دست رفتم و در دست ات آمدم
عمری در انتظار این شکار دل انگیز
زندانی حلاوت آغوش امن تو

جنگل
در انتظار ابر سخاوتمند
دریا
چشم اش به راه باد موافق
گل های تاقچه
خواب بهار و پنجره می بینند
از ذهن کوچه می گذرد ناگاه
رویای بامداد پر از خورشید
...
دروازه های دنیا
بر روی پاشنه ی لجباز انتظار
گل های گیسوان عاشق من نیز
در انتظار ابرهای پر از شعر ت
در دست باد ، پریشان تر

شاعر ترین من

زیباترین صدای طبیعت را
در قحط سال عشق
فراوان کن ....




سوم مرداد ماه سال ۹۸




پی نوشت :




آیینه ای که در اتاق تو می زیست پیش از این
شکَّر شکن ترین غزل سرای جهان شد نهایتاً

( شاعر ... )

شعر گمشده
این سروده به همراه فایل صوتی می باشد جهت شنیدن این فایل بر روی دکمه پخش کلیک کنید یا برای دانلود اینجا کلیک نمائید.



امیرِ شیدا