من دفتری پر از غزلم ...
از ترانه ام...
در سوگ تلخ ماندن شبهای بی قرار
در انتظار آمدن خورشید مانده ام...
بازا بخوان مرا که بعد از نبودنت
چون جمله های پر هذیان نگفته ام...
دیگر نه ناله می زنم و نی غصه می خورم
چون کاه خشک خودم را
به طوفان سپرده ام...
از ترانه ام...
در سوگ تلخ ماندن شبهای بی قرار
در انتظار آمدن خورشید مانده ام...
بازا بخوان مرا که بعد از نبودنت
چون جمله های پر هذیان نگفته ام...
دیگر نه ناله می زنم و نی غصه می خورم
چون کاه خشک خودم را
به طوفان سپرده ام...