رد خون
مانده بر دستم
چقدر
خواهم گریست
چکش باور را
چگونه کوبیدی
که چنین
بر گردن خویش
داس شدم
به چمدان حماقت
هر یک از ما
نبریده سری
مار
در آستین داریم ...
بیا
فکر کنیم
لباس کودکی
اندازه ی ما
نیست
حمید صراف
(ساحر)
مانده بر دستم
چقدر
خواهم گریست
چکش باور را
چگونه کوبیدی
که چنین
بر گردن خویش
داس شدم
به چمدان حماقت
هر یک از ما
نبریده سری
مار
در آستین داریم ...
بیا
فکر کنیم
لباس کودکی
اندازه ی ما
نیست
حمید صراف
(ساحر)