بانوی شعر


بانوی شعر

دوشیزهٔ غزل از من کشیده پا می دزدد او ز نگاهم ، نگاه را سابق بر این به کمندم شکار بود این آهوی رمنده ، غزال گریز پا بر ابروان نازک خود می دهد گره در هم کشد به طرز عجیبی سگرمه را آن وقتها زشاعر:علی سیاوشی

دوشیزهٔ غزل از من کشیده پا
می دزدد او ز نگاهم ، نگاه را

سابق بر این به کمندم شکار بود
این آهوی رمنده ، غزال گریز پا

بر ابروان نازک خود می دهد گره
در هم کشد به طرز عجیبی سگرمه را

آن وقتها ز لبان چو غنچه اش
می شد که مست شد ز صبوحی خنده ها

مهتاب بود هر شب من از رخ مهش
حالی نهان کند رخ مهپاره را ز ما

کی می شود که دیده درآید ز انتظار
بانوی شعر چهره نماید به روی ما

در وادی خمار نگاهش ، منم اسیر
شاید طلوع کند از پشت ابرها

آیا گدای کوی وفایش برد نصیب
از هبه ای که دهد این گدای را

این قهر و کین زده آتش به هستی ام
آیا امید هست به حسن ختام ما

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


فال ابجد امروز دوشنبه 10 اردیبهشت 1403/ گمشده ای را پیدا میکنی