کابوس......


کابوس......

...... دنیا نمی گویم که باقلبم چه کردی ارواح امواتت نگو دیگر که مردی / لعنت بر این در دی که درمانی ندارد ما سفره مان خالی شده نانی ندارد / باید چه می گفتم جواب یاوه گورا باید په می کردمشاعر:ابوالحسن انصاری


......

دنیا نمی گویم که باقلبم چه کردی
ارواح امواتت نگو دیگر که مردی
/
لعنت بر این در دی که درمانی ندارد
ما سفره مان خالی شده نانی ندارد
/
باید چه می گفتم جواب یاوه گورا
باید په می کردم میان آرزوها
/
آرام و ترسان می روم سمت خیابان
در بامهای دهکده باغ و بیا بان
/
در روستا بودم میان بوی نارنج
با حرفهای بی غلط در گو شه ای دنج
/
با بچه ها که نا گزیز و ساز گارند
در برزخ دلوا پسی طاقت ندارند
/
درخواب می دیدم که یخ کردم کبودم
در نا گهان وحشت آنجا مرده بودم
/
فر یاد می کردم فرار از چنگش اما
او چنگ می انداخت بر من ننگش اما
/
مهتاب از من می گریخت آنجا شتا بان
گنجشک ها پروانه ها و باد وباران
/
در نا کجا چشمی به دیدارم نیامد
غیر از خودم دیگر عزا دا رم نیامد
/
یک آشنا دیدم که تا گور آمد و رفت
او خوفناک در نقطه ای دور آمد و رفت
/
از خواب تا باز آمدم تر سیده بودم
در اضطراب بی کران لر زیده بودم
/
لعنت بر این ویروس شوم لعنت به بانی
بی مصرف بی چشم و رو یک مشت جانی


حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


عکس | بسته شدن صفحه اینستاگرام همسر سابق «مهدی قائدی»؛ علت چی بود؟