چشمهایت را چو میبندی، در آزاریم ما
در عذاب این تحمّل،، گر چه ناچاریم ما
ما بغیر از تو مگر دل بر نگاهی بسته ایم
کاینچنیندر دلسپاریهایخود خواریم ما
گفته بودی بیقراریهای تو، بازیگریست
آن سراسر عاشقان، مست انکاریم ما
صد هزاران دفعه پیمان وفا بشکسته ای
باز هم بر سنگقلب تو به اصراریم ما
هیچ میدانیچهاز من ساختی؟بیارزشی
بی بهایی، همچو صفری بعد اعشاریم ما
در بیان عشق،، آن شاگرد بی نظمیم که
دیر کرده!!!! چون اذان بعد افطاریم ما
ما رجیمان بهشتی،،در زمین هم راندهایم
یا به ممنوعی اسیر و یا پی یاریم ما
✍️علی سلطانینژاد
آذرماه ___۹۸
در عذاب این تحمّل،، گر چه ناچاریم ما
ما بغیر از تو مگر دل بر نگاهی بسته ایم
کاینچنیندر دلسپاریهایخود خواریم ما
گفته بودی بیقراریهای تو، بازیگریست
آن سراسر عاشقان، مست انکاریم ما
صد هزاران دفعه پیمان وفا بشکسته ای
باز هم بر سنگقلب تو به اصراریم ما
هیچ میدانیچهاز من ساختی؟بیارزشی
بی بهایی، همچو صفری بعد اعشاریم ما
در بیان عشق،، آن شاگرد بی نظمیم که
دیر کرده!!!! چون اذان بعد افطاریم ما
ما رجیمان بهشتی،،در زمین هم راندهایم
یا به ممنوعی اسیر و یا پی یاریم ما
✍️علی سلطانینژاد
آذرماه ___۹۸