چرخهای زندگی


چرخهای زندگی

آه غمگین چهره را با‌چادرش پوشانده بود روی زانو طفلکی بیمار‌را خوابانده بود بادلی لبریز از اندوه وزخم زندگی همچنان در حسرت دست ترحم مانده بود اشکهایش روی دستش قطره قطره میشاعر:اصغر اروجی


آه غمگین چهره را با‌چادرش پوشانده بود
روی زانو طفلکی بیمار‌را خوابانده بود
بادلی لبریز از اندوه وزخم زندگی
همچنان در حسرت دست ترحم مانده بود

اشکهایش روی دستش قطره قطره می چکید
فقرازلبهای خشکش خنده را کوچانده بود

سرتکان می دادودراندوه خودکز کرده بود
شانه هایش رادراین غم گریه بس لرزانده بود

طاقتش چون کوه امافقرآبش کرده بود
دردلش هرآرزوی تازه را خشکانده بود

سرفه های اوخبر از زخمهای سینه داشت
درغم دارو ودرمان همچنان درمانده بود
زیرخط فقرمطلق سالهابا رنج وغم
چرخهای زندگی را اینچنین چرخانده است
آه می خندیدبردردونداری های او
دولتی که مثل اورا سالها گریانده بود
می سرودم ازگرانی سبز شددریادمن
لابه لای ناله هایش شعرمن را خوانده بود
گفتم ازشادی سرایم یک غزل اما نشد
بذرغم را در غزل های غریب افشانده


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


در پی کاهش شاخص بورس چه اتفاقاتی رقم خواهد خورد