تظاهر به نظم


تظاهر به نظم

چو صیفوری از کوهبنان رخت بست شدم شاد و لبخند بر لب نشست که از وی ستم رفت بر من بسی چو گشتم اسیر چنین مُفلِسی به پایان رساندم چو تحصیل را پی عزم خدمت زدم بیلشاعر:محمد عالمی

چو صیفوری از کوهبنان رخت بست شدم شاد و لبخند بر لب نشست
که از وی ستم رفت بر من بسی چو گشتم اسیر چنین مُفلِسی
به پایان رساندم چو تحصیل را پی عزم خدمت زدم بیل را
مرا مادری بود نیکوخصال پریشان و تنها و افسرده حال
چو در عهد تحصیل تنها نماند مرا غصه و بیم فردا نماند
چه در عهد تحصیل یا عهد جنگ روا نیست در عدل قانون درنگ
به قانون چو این چاره خورده رقم به کس طبق قانون نگردد ستم
تو را نیست جمله بلا و مِحَن ز قانون که باشد ز قانون شکن
به قانون کشور چنین است درج به قانون گذارش گذاریم ارج
کسی را چو من مُشکل اینگونه هست
نخواهد فرستاد کس دور دست
روانه شدم در دیار خودم که اینگونه خدمت به پایان برم

بدینجا همه چیز طبق روال گذشت و ندارم بخاطر ملال
و لیکن پس از آنکه اُمّیدوار شدم عازم خدمت اندر دیار
مُیَسَّر نشد آنچه بایسته بود چو قانون شکن جای شایسته بود
مرا خانه رفتن مُیَسَّر نشد بَتَر شد ولی هیچ بهتر نشد
مرا داد سرهنگ وعده وعید همه وعده هایش چو زَنها بعید

ولیکن عموزاده اش در رفاه معاف از نگهبانی و صُبحگاه
ز رُسوائی طفلک نابکار همین بس که ترخیص شد او دوبار
ز وعده وعیدش نشد حاصلم نه بر وفق آمد مُراد دلم
چنان سخت بُگذَشت بر من سپهر که بَرکَندَم اَز مادر خویش مهر
به جان کَندَن خویش راضی شدم کلاه خود اَفکَنده قاضی شدم؛
دمی آب خوردن پس از بد سگال بِه از عُمر هفتاد و هشتاد سال
در آن وَرطه قانون جنگل بُوَد بُوَد نَظم لَفظی که مختل بُوَد
ز کُفر اَر بماند که شاهنشهی فرو ریزد از ظُلم فرماندهی
بفرمود حق در کتاب مُبین اَلا لعنت الله علی الظالمین
به یلدا شبی زلزله اوفتاد که مانع شد از رفتنم از ستاد
همه هستیَم زیر آوار بود در اندوه خلق آن ریاکار بود
چنین است اوصاف مردان دَلق ریاکار خدمتگزاران خلق
که آواره ای غرق مِحنَت کُنند تظاهُر به نَظم و به خدمت کنند

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


حمله مقاومت عراق به یک هدف حیاتی در حیفا