آمدم و به در زدم تا که دری تو وا کنی
بی تو نمی روم مگر دردِ مرا دوا کنی
هر شبم از تو پر شد و لحظه به لحظه ام توئی
کاش که امشبی فقط یک نظری به ما کنی
زندگی ام بدون تو مردگی است و بس! بگو...
کِی شود ای که زنده ای زندگی ام عطا کنی؟!
قبله ی هر نمازِ من چشمه ی در نگاهِ توست
رو به کجا کنم که دل، منزلِ بی نوا کنی؟!
بی تو نمی روم مگر دردِ مرا دوا کنی
هر شبم از تو پر شد و لحظه به لحظه ام توئی
کاش که امشبی فقط یک نظری به ما کنی
زندگی ام بدون تو مردگی است و بس! بگو...
کِی شود ای که زنده ای زندگی ام عطا کنی؟!
قبله ی هر نمازِ من چشمه ی در نگاهِ توست
رو به کجا کنم که دل، منزلِ بی نوا کنی؟!