یار


یار

افتاده دگر از چشمم این یار که دگر طلا نیست برایم انگار گشتنی هایی اگر بود من گشته ام جز طلا چیزی قیمتی ندیدم که من خجل و سرگشته ام دل بسته بودم بر زلف قشنگش هی گفتم که جز یار من کسی دل بر من شاعر:نعمت الله سیادت مقدم

افتاده دگر از چشمم این یار
که دگر طلا نیست برایم انگار
گشتنی هایی اگر بود من گشته ام
جز طلا چیزی قیمتی ندیدم که من خجل و سرگشته ام
دل بسته بودم بر زلف قشنگش هی گفتم
که جز یار من کسی دل بر من نیست
مهتران میگفتند که این بار عشقی که بر دوش میکشی بار نیست..
رهایش کن بگذار زمین که جز الافی کار هم نیست....
کردم گوهر نالایقم صرف او
گفتم بلکه یارم قابل بشود
دیدم نه با غیر من ها هم میپرد
گفتمش ای پدرت بر عذایت این چه رسمیست....!
کرده ای روز ها را برایم شب تار
شب ها را هم نه آرام و قرار مثل کس که از حساب شب اول قبرش در ترسو حراس
هر چه بود در فلک بر تو بخشیدم
اگر ایزد از تو دریغ کرد نعماتی را
من هزاران ها بر تو بخشیدم
سوی بستر تو زدم ای یار خشم شب بر شب هایم...
تا لذتت بدهم...
گفته بودی یک شب با من هزاران ها تامین میشوی...!
ندانستم ندانستم گر غفلت کنم یک شبی تن بر خار نامردان میدهی!

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


جملات و متن تبریک روز جهانی خلبان به همسرم و عشقم + عکس نوشته و استوری