عشوهء صیّاد


عشوهء صیّاد

در کمینِ دل نشسته آن دو چَشمِ مستِ تو کِی ، کجا دیده جهان عشوه کند صیّادی !؟ تا نگاهم دوختم بر چَشمِ مستِ آن صنم گفت از این بتکده بیرون بِنِه جان ، آزادی دوزخ و عرشِ برینم همه یکجا دیدم تا کهشاعر:سعیده تفضّلی نیک (باران)

در کمینِ دل نشسته آن دو چَشمِ مستِ تو
کِی ، کجا دیده جهان عشوه کند صیّادی !؟

تا نگاهم دوختم بر چَشمِ مستِ آن صنم
گفت از این بتکده بیرون بِنِه جان ، آزادی

دوزخ و عرشِ برینم همه یکجا دیدم
تا که روشن شد از او چَشمِ چنین فرهادی

گفتم از آهِ جگر سوز و به پیش آمد و گفت
مژده باشد ، که به دامِ مهرِ ما افتادی

عشوهٔ پیدا و پنهان بوسه هایِ دلفریب
جانِ مستم بِسِتاند ، اے مَها امدادی

سعیده تفضّلی نیک
باران

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


اولین تصاویر از دو تروریستی که در حمله پهپادی نیروهای امنیتی ایران به هلاکت رسیدند