هر زمانی که نگاهم به رخ یار افتاد


هر زمانی که نگاهم به رخ یار افتاد

هـر زمانی کـه نگاهـم بـه رخ یار افتاد قلبم از دیـدن او بی تپش از کار افتاد تن گرما زده ی کوچه پُر از پنجره بود که شبی وعده ی ما زیر سپیدار افتاد مـنِ مغـرورِ بـد اندیشه ندانم کـه چرا آن همـهشاعر:علی قیصری

هـر زمانی کـه نگاهـم بـه رخ یار افتاد
قلبم از دیـدن او بی تپش از کار افتاد

تن گرما زده ی کوچه پُر از پنجره بود
که شبی وعده ی ما زیر سپیدار افتاد

مـنِ مغـرورِ بـد اندیشه ندانم کـه چرا
آن همـه وسوسه در موقع دیدار افتاد

بی گمان از همه ی منظـره ها دل بکَند
هر که روزی نظرش بر رخ دلدار افتاد

هـم زمـان با نفس منبسط فصل بهار
گـــذر بـاد صبـا بـر گل بی خــار افتاد

روز و شب دائماً از آینه گفتم که دلم
در پی دیــدن آن آینـــه رخسار افتاد

ناصحم گفت که"سرمیشکنددیوارش"
معبرم کوی عسل بود که دشوار افتاد

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


دانلود آهنگ ذوقم وه یه که بیای بشنوم دنگ صدات