چاه هم دم


چاه هم دم

نجف اری به جز حیدر دگر شاهی نمی‌بیند که افلاکی که میچرخد به خود ماهی نمیبیند ولی اینجا به هر وادی به راهی که می آیی منور میکند دنیا شب تاری نمی‌بیند کسی گر وصل او گردد شبیه وصله کفشش مسلمان...

نجف اری به جز حیدر دگر شاهی نمی‌بیند
که افلاکی که میچرخد به خود ماهی نمیبیند

ولی اینجا به هر وادی به راهی که می آیی
منور میکند دنیا شب تاری نمی‌بیند

کسی گر وصل او گردد شبیه وصله کفشش
مسلمان بوده یا کافر بگو ناری نمی‌بیند

نمیابد دلم راهی مگر تفسیر میفهمد؟
که او حق جهان باطل کسی راهی نمی بیند
تو خود گفتی در این وادی اگر مردی شوی حاضر
به زیر قبه حیدر دگر خوابی نمی بیند
در درمانده کندی بلزریدند هفت عالم
زبانش تیغ برانی کسی داری نمیبیند
خوشا چاهی که با اشکت سر ان در دل کردی
ز اشکت نور میبارد کسی چاهی نمیبیند



حس های تیره