پیمانه ی پیمان


پیمانه ی پیمان

دیدی که شکستی تو،پیمانه ی پیمان را؟ از سر نگرفتی تو این حالِ پریشان را دیوانه نبودم من چون دل به تو میبستم قاضیِ غضب بودی در محکمه دیوان را در مجلسِ ما بودی با مطرب و عودِ من بر سخره گرفتی پسشاعر:پارسا کیادلیری(پاکی)

دیدی که شکستی تو،پیمانه ی پیمان را؟
از سر نگرفتی تو این حالِ پریشان را
دیوانه نبودم من چون دل به تو میبستم
قاضیِ غضب بودی در محکمه دیوان را
در مجلسِ ما بودی با مطرب و عودِ من
بر سخره گرفتی پس جامِ میِ مستان را؟
در وضعِ گدا آمد دل در طلبت اما
بیچاره،نفهمیدی این هیبت سلطان را؟
دیدارِ تو را جوید هرکس که دلی دارد
اینگونه مده پاسخ تو حالتِ مهمان را
قند و شکر شعرم در پای تو میریزم
تا آنکه بیامیزد با لحنِ تو قندان را
بازی رخت دیدم در صفحه ی شطرنجی
شاهِ دل من گفته بدرود ز میدان را
لیلی نشدی اما من سر به بیابانم
مجنون تو میداند خود قدر بیابان را
ما را ز می نابت یک جرعه ی دیگر ریز
تا آنکه تهی سازم از نوش تو لیوان را
از ساری و تبریزت تا مشهد و ملک ری
گل گشته ز اَقدامت گلخانه ی ایران را
بر باد صبا بنشین پیغام سبا آور
پیغام خوش آوردی این ملک سلیمان را
گشتم همه سالی را در کوی تو آواره
از گشتن بیهوده چون گویم و چوگان را
در باغ عدن گشتی بر ما نظری افکن
تا آنکه ببینی تو این خانه ی ویران را
گر قاصدک دل را من سوی تو میکردم
هیهات نمی دیدی این قاصد حیران را
مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن
بیت و غزلی گفتم بر عشق تو جبران را
پاکی تو قلم بشکن چون رسم ادب داری
این سر مگو بشنو از لفظ حریفان را

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


شعر امید به صورت داستان + متن شعر