روح رودخانه


روح  رودخانه

پوتینهایی از جنگی واماند سربازی تفنگش را شکست تنها چتر دهانها باز بود و چراغ خسته فردا بدوش مرگان بی نام بود نگاه هزاران سال خسته در آیینه روح شفافی خندید جغرافیا تو را از یاد نمیشاعر:حسنعلی ترنج


پوتینهایی از جنگی واماند
سربازی تفنگش را شکست
تنها چتر دهانها باز بود
و چراغ خسته فردا
بدوش مرگان بی نام بود
نگاه هزاران سال خسته
در آیینه روح شفافی خندید
جغرافیا تو را از یاد نمی برد
همچنانکه که رود البه با یاد تو
از شکوه جنگلهای سیاه به دریای شمال می رسد
رویای ما نزدیک است
شبیه رویای اره از ترسیدن درخت
شبیه ملتی تفنگ بدوش
که سالهاست در آخرین سنگر
میان توده های مرگ ورق زده
آرزوهایشان را به سایه شیطان می فروشند

بر شاخه درختی در سایه تانکی بزرگ
نیچه از زمان گذشته می آمد
جنگ در آینه شکسته
قهرمان سیاهیها را میدید
در انبوه هزارن کشته
افسری نان سرخ می فروخت
من شاهد ماجرا بودم
از گذشته های دور تا نزدیک
جایی که خورشید بخار شده
و پرندگان از گلوی سگی استخوانی دزدیدن
رود البه همچنان می گذرد با هزاران خاطره مردی
و ملتی تفنگ بدوش
که میان شلیک هیچ تفنگی
هیچ آینه ای سقوط نمی کند
در پایان همه شبها
صبحی بی رمق همه را می گیرد

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


دانلود آهنگ خاص و بی نظیر اجتماعی سارینا از شاهین نجفی