تحمل


تحمل

تو بزن تیر جفا بر جان تحمل می کنم تیر باران کن تن بی جان تحمل می کنم عهد بستم جان به تسلیمت سپارم، در جفا تیر زهر آلود بی پایان تحمل می کنم از سر ناخن به تارِ مو مسلّح گشته ای آن سلیحت راشاعر:ودودخواه

تو بزن تیر جفا بر جان تحمل می کنم
تیر باران کن تن بی جان تحمل می کنم

عهد بستم جان به تسلیمت سپارم، در جفا
تیر زهر آلود بی پایان تحمل می کنم

از سر ناخن به تارِ مو مسلّح گشته ای
آن سلیحت را صلاح جان تحمل می کنم

تو نپرسیدی چرا این گونه ویران گشته ام
یک نظر کردی شدم، ویران، تحمل می کنم

خار ها دارد نشان عاشقی اعضای من
هر نشانی کو شده این سان تحمل می کنم

تو بزن با تیر مژگانت مدام و دم به دم
هر چه بارد ناوک مژگان تحمل می کنم

با شراب موی تو مستی گرفته یک جهان
من که باشم؟ عضوی از مستان تحمل می کنم

منطق دیوانگی وابسته ی رخسار توست
من به استدلال ها، برهان تحمل می کنم

ای که بر احساس من چوب حراج افکنده ای
عرضه کالا به طوعِ جان تحمل می کنم

دام خود نیکو بگستر صید، نزدیک آمده
من به عشق صید تو، زندان تحمل می کنم

ای شب ظلمانی فرقت مخوانَم ناتوان
با سیاهِ گیسوان، پنهان، تحمل می کنم

شد به پایان این غزل نقصان آن کامل کنید
تا به تکمیل شما، خوبان تحمل می کنم

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


شعر سنگ قبر | 130 متن برای سنگ مزار درگذشتگان پدر و مادر و دیگران