* دلشوره *
من از خاری که می رویَد سرِ دیوار می ترسم
از این نامحرمِ نامهربان بسیار می ترسم
من از بیماری و رنج فراوانش نمی ترسم
از آندَم که طبیبم می شود بیمار می ترسم
نمی ترسم من از ببر و پلنگ و روبَه و کفتار
من از شخصِ قلم در دستِ آدمخوار می ترسم
دلم از گرگِ درّنده ندارد وحشتی چندان
از آن چوپان که هر دَم می کند کُشتار می ترسم
با اینکه از رِباخوردن بَسی نفرت به دل دارم
ولی از آدمهای مالِ مردمخوار می ترسم
اگرچه از خدا ترسانده اند از کودکی ما را
من از آن بنده هایِ مومنِ مَکّار می ترسم
اگرچه عصر ، عصرِ اطلاعات است و آگاهی
ولی از نقشه های شومِ استعمار می ترسم
نعمت الله احسانی بنافتی (احسان)
۹۶/۱۲/۲۰ - تهران