تفسیر آیه 34 سوره بقره


تفسیر آیه 34 سوره بقره

در این گزارش تفسیرآیه 34سوره بقره را می خوانید.

تفسیر آیه 34 سوره بقرهبه گزارش خبرنگارحوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛قرآن سرتاسر دارای اعجاز در زندگی مادی و معنوی است که اگر ما با معرفت تلاوت کنیم حتما اثرات آن را خواهیم دید. لذا در اثرات سوره‌های قرآن اثرات عجیبی ذکر شده که هر کدام یک معجزه‌ای می‌باشند. در این گزارش تفسیرآیه 34 سوره بقره را می خوانید:

وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ أَبی‏ وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ(34)
و چون به ملائکه گفتیم براى آدم سجده کنید پس همه سجده کردند بجز ابلیس که از این کار امتناع کرد و کبر ورزید و او از کافران بود.

خواننده عزیز تا اینجا متوجه شد که جمله : (و ما کنتم تکتمون ) الخ ، دلالت میکرد بر اینکه : در میان ملائکه (ولو یکنفر از ایشان بنام ابلیس ) امرى مکتوم بوده ، که از اظهار آن خوددارى مى کرده اند، و بزودى آن امر (که همان کفر ابلیس باشد) آشکار میشود، و این معنا با جمله : (ابى و استکبر و کان من الکافرین )، بى مناسبت نیست ، چون در این جمله نفرمود: ابلیس از سجده امتناع ورزید، و تکبر کرد، و کافر شد، بلکه فرموده : و از کافران بود، معلوم میشود این یکى از همان امورى بوده که مکتوم بوده ، و خداوند با این صحنه آنرا برملا کرده .


و نیز متوجه شد، که داستان سجده تقریبا و یا تحقیقا میان دو جمله : (انى اعلم ما لا تعلمون ) الخ ، و جمله : (و اعلم ما تبدون و ما کنتم تکتمون )الخ واقع شده ، و یا مثل آنست که واقع شده باشد ، در نتیجه آیه : (و اذ قال ربک للملائکه اسجدوا لآدم ) الخ ، نظیر جمله اى میماند که از میان چند جمله استخراج شده باشد تا راهى براى انتقال به داستان بهشت پیدا شود، چون اگر بخاطر داشته باشید گفتیم : این آیات منظور اصلیش بیان خلافت انسان ، و موقعیت او، و چگونگى نازل شدنش به دنیا و مال کار او از سعادت و شقاوت است ، پس در چنین مقامى اعتناى زیادى به نقل داستان سجده ندارد، مگر به اشاره اجمالى آن ، تا باین ترتیب وسیله اى شود براى ذکر داستان بهشت ، و هبوط آدم ،پس وجه اعراض از تفصیل به اختصار گویى نیز همین بود، و اى بسا سر التفات از غیبت در (اذ قال ربک ) الخ ، به تکلم در (اذ قلنا) الخ باز همین باشد.

دو وجه در معنى (و ما کنتم تکتمون )


و بنابر آنچه گذشت نسبت کتمان بهمه ملائکه دادن ، با اینکه تنها یک نفر از آنان بنام ابلیس کفر درونى خود را پنهان کرده بود، از باب رعایت داب کلامى است ، که عمل یکنفر را بجماعتى که با آن یکنفر آمیخته اند، و امتیازى بینشان نیست ، نسبت می دهند.


البته ممکن است وجه دیگرى داشته باشد، و آن این باشد که ملائکه از ظاهر کلام خدا که فرمود: (انى جاعل فى الارض خلیفه )، این معنا را فهمیدند و آنرا کتمان کرده اند، که مراد خدا بخلیفه قرار دادن در زمین اطلاق خلافت باشد چون ملائکه احتمال نمیدادند که یک موجود مادى و زمینى بتواند مقام خلافت خدائى را دارا شود، خدا هم که در کلام خود نفرمود: چه کسى را میخواهم در زمین خلیفه کنم ، بلکه بطور مطلق فرمود: میخواهم اینکار را بکنم ، لذا خدایتعالى فرمود: (من میدانم آنچه را که همه شما ملائکه اظهار میدارید، و هم آنچه را پنهان مى کنید)، مؤ ید این وجه این است که بعد از رد کلام ملائکه ، و اثبات لیاقت خلافت براى آدم ، براى بار دوم بملائکه فرمود: که باید بر آدم سجده کنید، چون مى فهماند هنوز حضور قلبى ملائکه و آن پندارشان زایل نشده بود بعضى از روایات نیز بطوریکه خواه ید دید بر این وجه دلالت دارد.


حکم سجده براى غیر خدا


(اسجدوا لادم ) الخ ، از این جمله اجمالا استفاده میشود که سجده براى غیر خدا جائز است در صورتیکه منظور از آن احترام و تکریم آن غیر خدا، و در عین حال خضوع و اطاعت امر خدا نیز بوده باشد، و نظیر این استفاده را از آیه : (و رفع ابویه على العرش ، و خروا له سجدا و قال یا ابت هذا تاویل رؤ یاى من قبل قد جعلها ربى حقا)، (پدر و مادر خود را بر تخت سلطنت نشانید، و ایشان و برادران همگى بمنظور تعظیم وى بسجده افتادند، یوسف بپدر گفت : پدرم این است تاءویل آن رؤ یائیکه قبلا دیده بودم ، پروردگارم آن رؤ یا را محقق کرد)، نیز می توان کرد.


و این خود اشکالى است که ممکن است بذهن کسى خطور کند و خلاصه جواب این است که اگر بیاد داشته باشید در سوره فاتحه گفتیم : عبادت ، عبارت از آنست که بنده ، خود را در مقام عبودیت در آورد، و عملا بندگى و عبادت خود را اثبات هم بکند، و همواره بخواهد که در بندگى ثابت بماند.


بنابراین فعل عبادى باید فعلى باشد که صلاحیت براى اظهار مولویت مولى ، و یا عبدیت عبد را داشته باشد، مانند سجده و رکوع کردن و یا جلو پاى مولا برخواستن ، و یا دنبال سر او راه رفتن ، و امثال آن ، و هر چه این صلاحیت بیشتر باشد، عبادت بیشتر، و عبادیت متعین تر میشود، و از هر عملى در دلالت بر عزت مولویت ، و ذلت عبودیت ، روشن تر و واضح تر، دلالت سجده است ، براى اینکه در سجده بنده بخاک مى افتد، و روى خود را بخاک مى گذارد.


سجده عبادت ذاتى نیست


و اما اینکه بعضى چه بسا گمان کرده اند: که سجده عبادت ذاتى است ، و بجز عبادت هیچ عنوانى دیگر بر آن منطبق نیست ، صحیح نیست ، و نباید بدان اعتناء کرد، براى اینکه چیزیکه ذاتى شد، دیگر تخلف و اختلاف نمى پذیرد، و سجده اینطور نیست ، زیرا ممکن است کسى همین عمل را بداعى دیگرى غیر داعى تعظیم و عبادت بیاورد، مثلا بخواهد طرف را مسخره و استهزاء کند، و معلوم است که در اینصورت با اینکه همه آن خصوصیاتى را که سجده عبادتى دارد واجد است ، مع ذلک عبادت نیست ، بله ، این معنا قابل انکار نیست ، که معناى عبادت در سجده از هر عمل دیگرى واضح تر و روشن تر بچشم مى خورد.


خوب ، وقتى معلوم شد که سجده عبادت ذاتى نیست ، بلکه قصد عبادت لازم دارد، پس اگر در سجده اى مانعى تصور شود، ناگزیر از جهت نهى شرعى ، و یا عقلى خواهد بود، و آنچه در شرع و یا عقل ممنوع است ، این است که انسان با سجده خود براى غیر خدا، بخواهد براى آن غیر اثبات ربوبیت کند، و اما اگر منظورش از سجده صرف تحیت و یا احترام او باشد، بدون اینکه ربوبیت براى او قائل باشد، بلکه صرفا منظورش انجام یک نحو تعارف و تحیت باشد و بس ، در اینصورت نه دلیل شرعى بر حرمت چنین سجده اى هست ، و نه عقلى .


چیزیکه هست ذوق دینى ، که مردم متدین آنرا از انس ذهن بظواهر دین کسب کرده اند، اقتضاء مى کند که بطور کلى این عمل را بخدا اختصاص دهند، و براى غیر خدا هر چند از باب تعارف و تحیت باشد، بخاک نیفتند، این ذوق قابل انکار نیست ، و لکن چنین هم نیست که هر عملى را که بمنظور اظهار اخلاص درباره خدا مى آوریم ، آوردن آن عمل درباره غیر خدا ممنوع باشد،و نتوانیم با آن عمل ، نسبت به بندگان صالح خدا، و یا قبور اولیاء او، و یا آثار آنان اظهار محبت کنیم ، چون چنین منعى از راه دلیل عقلى و یا نقلى نرسیده ، و ما انشاءاللّه بزودى در محل مناسب باز پیرامون این مطلب بحث خواهیم کرد.

بحث روایتى (شامل روایاتى درباره قصه خلقت آدم و سجده ملائکه و اباء ابلیس ...)


در تفسیر عیاشى از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: بعد از آنکه خدایتعالى آدم را آفرید، ملائکه را امر فرمود تا براى او سجده کنند، ملائکه در دل بخود گفتند: ما گمان نمى کنیم خدا خلقى بیافریند که نزدش گرامى تر از ما باشد، ما همسایگان او، و مقرب ترین خلق نزد اوئیم ، خدایتعالى فرمود: آیا بشما نگفتم : که من آنچه را اظهار و یا کتمان مى کردید میدانم ؟ یعنى آنچه را درباره جن زادگان (که قبلا در زمین فساد مى کردند)، اظهار داشتید، و آنچه را که (درباره لیاقت خود براى خلافت ) پنهان کردید، میدانم ، و بهمین جهت ملائکه بخاطر آنچه گفته بودند، و نیز آنچه پنهان کرده بودند بعرش خدا پناهنده شدند.

و در همین تفسیر نیز از على بن الحسین (علیه السلام ) حدیثى باین معنا آمده ، و در آن فرموده : وقتى ملائکه بخطاى خود پى بردند، متوسل بعرش شدند، و این خطا از عده اى از فرشتگان بود، نه از همه آنان ، و آن عده ، فرشتگان پیرامون عرش بودند،- تا آنجا که فرمود:- و این عده تا روز قیامت همچنان پناهنده عرش هستند.


مولف: ممکن است مضمون این دو روایت را از آیه ایکه حکایت کلام ملائکه است استفاده کرد، آنجا که گفتند: (و نحن نسبح بحمدک ، و نقدس لک )، تا جمله : ( سبحانک لا علم لنا، الا، ما علمتنا، انک انت العلیم الحکیم )، ولکن روایت نامبرده خالى از اشکال نیست ، براى اینکه در آیه همه ملائکه ماءمور به سجده شدند ، و بغیر از ابلیس کسى در امتثال استثناء نشده ، در جاى دیگر هم فرموده : (ملائکه کلهم اجمعین سجده کردند). ولى بهر حال در توجیه روایت میگوئیم : بزودى خواهد آمد که عرش خدا عبارتست از علم ، و روایات وارده از ائمه اهل بیت (علیهم السلام )، نیز همین را میگوید، پس ملائکه اى که آن اعتراض را کرده بودند، فرشتگانى بودند، که با علم خدا سر و کار داشته اند، و چون بخطاى خود پى بردند، باز بعلم او پناهنده شدند، و گفتند: تو منزهى از آنچه ما پنداشتیم ، و ما جز آنچه تو بما دادى علمى نداریم ، تنها داناى حکیم توئى ) (دقت بفرمائید).

و بنابراین مراد بجمله (و کان من الکافرین ( الخ ، این خواهد بود، که ابلیس از زمره قوم و قبیله جنى خودش بود، همانهائى که قبل از خلقت آدم در زمین زندگى مى کردند، و قرآن کریم در جاى دیگر درباره شان فرموده : (و لقد خلقنا الانسان من صلصال من حماء مسنون ، و الجان خلقناه من قبل من نار السموم )، (ما انسانرا از گلى خشکیده و سخت ، که قبلا لایه اى قالب ریخته بود، بیافریدیم ، و جن را قبلا از آتش زهرآگین خلق کردیم )، و بنابراین روایت ، دیگر نسبت کتمان بهمه ملائکه دادن عنایتى زائد لازم ندارد، و نسبت نامبرده بنحو حقیقت خواهد بود، براى اینکه معناى مکتوم ، معنائى بود که بقلب همه ملائکه خطور کرد، خواهى گفت : آنوقت این روایت با روایتى که مى گفت : منظور، کتمان ابلیس است ، که نخوت و امتناع از سجده براى آدم را کتمان کرده بود، منافات دارد، در جواب میگوئیم : که هیچ منافاتى نیست ، و همه آنها را میتوان از آیه استفاده کرد، چون واقع مطلب هم همین بوده ، شیطان تصمیم گرفته بود که اگر ماءمور بسجده بر آدم شود، مخالفت کند، ملائکه هم آن پندار غلط را پنداشته بودند.

و در کتاب قصص الانبیاء، از ابى بصیر روایت کرده که گفت : بامام صادق علیه السلام عرض کردم : آیا ملائکه سجده کردند؟ و جبهه هاى خود بر زمین نهادند؟ فرمود: آرى ، از ناحیه خدا ماءمور باین تکریم و احترام از آدم شدند.


و در کتاب تحف العقول آمده : که سجده ملائکه براى آدم (شرک نبود)، بلکه اطاعت خدا، و محبتى بود که ملائکه نسبت بآدم ورزیدند.

و در کتاب احتجاج ، از موسى بن جعفر، از پدران بزرگوارش (علیهم السلام ) روایت آمده ، که فرمود: مردى یهودى از امیرالمؤمنین علیه السلام از معجزات رسولخدا صلى الله علیه و آله و سلم ، پرسید، که آنجناب در مقابل سایر انبیاء چه معجزاتى داشت ؟ مثلا همین آدم (آنقدر بزرگ بود که ) خدا ملائکه را وادار کرد تا براى او سجده کنند، آیا از محمد صلى الله علیه و آله و سلم نیز چنین احترامى کرد؟ على (علیه السلام ) فرمود: درست است همینطور بود، ولکن سجده ملائکه براى آدم اطاعت و عبادت آدم نبود، و ملائکه آدم را در مقابل خدا نپرستیدند، بلکه خدایتعالى آنانرا بر اینکار وا داشت ، تا اعترافى باشد از ملائکه بر برترى آدم ، و رحمتى باشد از خدا براى او، ولى محمد صلى الله علیه و آله و سلم را فضیلتى بالاتر از این داد، خداى جل و علا با آن بزرگى و جبروتى که دارد، و با تمامى ملائکه اش ، بر محمد صلوات و درود فرستاد، و صلوات فرستادن مؤمنین بر او را عبادت خود خواند، و تو اى یهودى تصدیق مى کنى که این فضیلت بزرگتر است .


و در تفسیر قمى آمده : که خدا از آدم نخست مجسمه اش را ساخت ، و چهل سال بهمان حال باقى گذاشت ، چون ابلیس لعین از او مى گذشت بآن مجسمه میگفت : خدا تو را برا ى امرى درست کرده آنگاه عالم آل محمد، صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: ابلیس ‍ باخود گفت : اگر خدا مرا بسجده بر این موجود امر کند، هرگز زیر بار نمى روم ، تا آنجا که عالم فرمود: آنگاه خدا به ملائکه فرمود: براى آدم سجده کنید، ملائکه سجده کردند، و ابلیس آنچه را در دل پنهان کرده بود بیرون انداخت ، و حسد درونى خود را اظهار کرده از سجده براى آدم امتناع ورزید.

و در بحار، از قصص الانبیاء، ازامام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: ابلیس مامور شد به سجده بر آدم ، در جواب عرضه داشت : پروردگارا بعزتت سوگند مرا از سجده بر آدم معاف بدار، و من در عوض تو را عبادتى بکنم که تاکنون احدى مثل آن عبادتت نکرده باشد، خدایتعالى فرمود: من اطاعت بر طبق اراده و خواست خودم را دوست میدارم ، آنگاه فرمود : ابلیس چهار بار ناله کرد، یکى آنروزیکه لعنت شد، و روزى دیگر روزیکه بزمین هبوط نمود، و روزیکه محمد صلى الله علیه و آله و سلم مبعوث گردید، بعد از مدتى فترت که انبیائى مبعوث نشده بودند، و چهارم آن هنگامى که سوره فاتحه نازل گردید، و دو بار صداى فرح آمیزى در آورد، یکى آن هنگامى که آدم از درختیکه نهى شده بود بخورد، و یکى هم آن هنگامى که از بهشت بیرون شد، و بزمین هبوط کرد، و در تفسیر جمله : (فبدت لهما سو آتهما)، (عیب هاشان برایشان هویدا شد) فرمود: قبل از خوردن از آن درخت ، عورت آندو دیده نمی شد، و بعد از خوردن آن ظاهر گشت ، و دیدنى شد، و نیز فرمود: آن درختى که آدم از خوردنش نهى شده بود، سنبله بود.

انتهای پیام/

تفسیرالمیزان آیه34سوره بقره

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه فرهنگی و هنری

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


جملات و متن تبریک روز معلم به خواهرزاده و برادرزاده 1401 + عکس نوشته و پروفایل