رنج مردم


رنج مردم

...رنج مردم.... من به می آغشته ام مادام که میزنی حرفهای متصل از رنج نارنج میزنی ای که زیبای منی از غمت من مرده ام تازیانه کم کن لاف از شهر غربت میزنی تا نباشد تازیانه سینه محرم کجاست نابجا لاف از...

...رنج مردم....
من به می آغشته ام مادام که میزنی
حرفهای متصل از رنج نارنج میزنی

ای که زیبای منی از غمت من مرده ام
تازیانه کم کن لاف از شهر غربت میزنی

تا نباشد تازیانه سینه محرم کجاست
نابجا لاف از عشق با یک کلام ناب میزنی

من به کام تو نه کافورم نه صدر آب گور
این مثل‌ها گزاف آست از چه دم میزنی

من اگر شرمنده ام از دید تو ما را قبول
متهم اینجاست از چه بیخود ما میزنی

گفته بودم بوسه بر لبهای تو آغوش من است
لیک میبینم گل من چیده حرف مردم میزنی

مدعی نیستی عشق لق لق شرم حضور
حرف عشق پیش رند دل سوخته میزنی

جان من یک کلام از‌ من به نیکی یاد نکنن
یاد ما بد میکنی از خود حرف دردم میزنی

گفت دریا درکنارم مرده آمده از آب عتش
من عتش سازم و تو از عتش دم میزنی

سیاوش دریابار بیست و پنج تردیبهشت403





فرار از خود