پریشان


پریشان

دور از آن زلف، پریشان تاکی؟ حرف ناگفته پشیمان تاکی؟ میرسی، میگذری، میخندی دیده این چاک گریبان تاکی؟ مثل شهری که باران زده است پنجره درپنجره گریان تاکی؟ سخت دلگیرشدم از نفسم بی هوای تو چه جریان...

دور از آن زلف، پریشان تاکی؟
حرف ناگفته پشیمان تاکی؟

میرسی، میگذری، میخندی
دیده این چاک گریبان تاکی؟

مثل شهری که باران زده است
پنجره درپنجره گریان تاکی؟

سخت دلگیرشدم از نفسم
بی هوای تو چه جریان تاکی؟

صخره وساحل، غروب و قایق
یک دهان کف، موج وعصیان تاکی؟

این همه وعده دیدار و وعید
پای قولت تب و هزیان تا کی؟

رفته با سوت قطار ت پاییز
نیمکت ی پای زمستان تاکی؟






من وآهو