پارادوکس
1) (مثبت اندیشی) گرفت (افسردگی) از نوعِ حاد قرص خورد و شربت و مالید بر پشتش پماد (خودکشی) با دیدنِ پرونده اش بی پرده گفت: سعی کن این آخرِ عمری بمانی خوب و شاد 2) ساختم (آینده) را در ذهنم امّا...
1)
(مثبت اندیشی) گرفت (افسردگی) از نوعِ حاد
قرص خورد و شربت و مالید بر پشتش پماد
(خودکشی) با دیدنِ پرونده اش بی پرده گفت:
سعی کن این آخرِ عمری بمانی خوب و شاد
2)
ساختم (آینده) را در ذهنم امّا ناگهان
حُکمِ تخریبش به دستم داد مامورِ (زمان)
3)
کاش (تنهایی) مرا یک لحظه (تنها) می گذاشت
کاش نوزادِ (سکوت) انقدر (های و هو) نداشت
کاش سیگاری مرا تا کامِ آخر می کشید
کِلکِ تقدیرم دوباره سرنوشتم می نِگاشت
4)
(فکرِ دوراندیشِ) من (آلزایمرش) شدّت گرفت
رفت و دیگر برنگشت از بسکه شد خنگ و خرفت
5)
پشتِ گوشی با صدایی غمزده از راهِ دور
گفت دارم (دردِ دل) لطفا بده اذنِ حضور
عذرخواهی کردم و با اخم پرسیدم شما؟
اشکِ او جاری شد و گفتا منم (سنگِ صبور)
6)
کاش فردا (مرخصی) می داد (بیکاری) به من
(خنده) گفته فرصتی کردی به من یک سر بزن
حمید گیوه چیان
(مثبت اندیشی) گرفت (افسردگی) از نوعِ حاد
قرص خورد و شربت و مالید بر پشتش پماد
(خودکشی) با دیدنِ پرونده اش بی پرده گفت:
سعی کن این آخرِ عمری بمانی خوب و شاد
2)
ساختم (آینده) را در ذهنم امّا ناگهان
حُکمِ تخریبش به دستم داد مامورِ (زمان)
3)
کاش (تنهایی) مرا یک لحظه (تنها) می گذاشت
کاش نوزادِ (سکوت) انقدر (های و هو) نداشت
کاش سیگاری مرا تا کامِ آخر می کشید
کِلکِ تقدیرم دوباره سرنوشتم می نِگاشت
4)
(فکرِ دوراندیشِ) من (آلزایمرش) شدّت گرفت
رفت و دیگر برنگشت از بسکه شد خنگ و خرفت
5)
پشتِ گوشی با صدایی غمزده از راهِ دور
گفت دارم (دردِ دل) لطفا بده اذنِ حضور
عذرخواهی کردم و با اخم پرسیدم شما؟
اشکِ او جاری شد و گفتا منم (سنگِ صبور)
6)
کاش فردا (مرخصی) می داد (بیکاری) به من
(خنده) گفته فرصتی کردی به من یک سر بزن
حمید گیوه چیان