گلایه


گلایه

هرچند تو را گفتم و حرفم شده تکرار یکبار دگر گویمت ای صاحبِ اسرار مانند اسیریم در این دهر پر از درد لطفا غم و اندوه از این دهکده بردار بیمار ترین مردم بی مرهم و زاریم لبخند نداریم به لب از تبِ...

هرچند تو را گفتم و حرفم شده تکرار
یکبار دگر گویمت ای صاحبِ اسرار

مانند اسیریم در این دهر پر از درد
لطفا غم و اندوه از این دهکده بردار

بیمار ترین مردم بی مرهم و زاریم
لبخند نداریم به لب از تبِ بسیار

این همه آوارگی و خسته شدن ها
از مردمِ ما دیدی و انگار نه انگار

ای خالق دنیا و خلایق هنرت کو
ما را برهان از غمِ دنیای جفاکار

بر گنج نشستیم ولی خانه خرابیم
در رنج و عذابیم از این شیوهٔ رفتار

گر بار گرانیم بگو رخت ببندیم
تا کی همه دربند در این دیرِ دل آزار



پ.ن:
سپاسگزار مهر قدم و قلمتان هستم



حریقِ حرمان