فروغ مرثیه ها


فروغ مرثیه ها

مردمان از شهری سر تابوت اذان میگویند و برای گل سرخ مرثیه ها میخوانند و ندانند چه شُد عمق فروغ و صدای سهراب پی هر واژه سرخ دل یک شهر دگر این چنین بر جگرِ سوختگان می دمد شور و سرور مردمانی...

مردمان از شهری
سر تابوت اذان میگویند
و برای گل سرخ مرثیه ها میخوانند
و ندانند چه شُد عمق فروغ
و صدای سهراب
پی هر واژه سرخ
دل یک شهر دگر
این چنین بر جگرِ سوختگان
می دمد شور و سرور
مردمانی هستند
که پی روشنی آینه اند
و علف میبویند
مثل هر پروانه
مردمانی که خفیف
گره از سختی عمر‌ می شکنند
و عنایت دارند
که در این معبر سخت
گذری هست به دامان ثبات
این خداوندی اوست
که در این مسلک مشکل
بِکُند یاری دوست
و دگر
نتواند به هویدا برسد راز زمان
این چنین که پامال سواران خزان
می شود شیوه این راه بلند



مژده رنگین کمون