سپیدواره


سپیدواره

درد دارد دوری ندانسنم دستی که تکان دادی پشت آن پنجره مرهمی بود به درود یاخنجری بود به دست بدرود صدایت نیست تا با گوش های کرم ببینم چگونه لبانت برای من می خوانند شعری که تازه است بدون...

درد دارد
دوری
ندانسنم
دستی که تکان دادی
پشت آن پنجره
مرهمی بود به درود
یاخنجری بود به دست
بدرود



صدایت نیست
تا با گوش های کرم
ببینم
چگونه لبانت
برای من می خوانند
شعری
که تازه است




بدون شعر
بیهوده ام
و بدون تو
بی شعر
رویایی
برایم بیافرین
زیبا..‌....




تمام پرنده ها
چهچه میزنند
روی سیم چراغ برق مقابل پنجره تان
فقط کافیست
یکبار به صبح بگویی
به به




مراتکان داد
نگاهت
درست مثل روسریت
وقتی به دست باد
روی بند
تکان میخورد




من شاعر نیستم
فقط روسریت را که روی بند آویزان می کنی
باد
دل پنجره مان را می لرزاند



دلتنگی
یعنی همین
الان
روی نیمکت
درهوای غروب
نشسته باشم
تونباشی









تست شخصیت شناسی/ در این تصویر چه می بینید؟