برای تو که میدانی 6


برای تو که میدانی 6

صحبتِ یار از اندیشه ی اغیار برون نکهت باد صبا از دلِ دلدار برون قوت غم ز خزان از سر غمباز پرید حلوة قندِ زبان از لب غمخوار برون خیرگی کرد جهان خالق خود کرد پدید غیرتِ خلق کجا رفته ز انظار...

صحبتِ یار از اندیشه ی اغیار برون
نکهت باد صبا از دلِ دلدار برون
قوت غم ز خزان از سر غمباز پرید
حلوة قندِ زبان از لب غمخوار برون
خیرگی کرد جهان خالق خود کرد پدید
غیرتِ خلق کجا رفته ز انظار برون؟
رفعت صبح بیامد شب بدکاره جهید
چهره از پیچه بکرد آن مهِ عیار برون
رقم عشق نخوانی به ریاضیِ حکیم
چونکه این واقعه شد از همه اعشار برون
اندک از لطف تو دیدم که شدم بنده تو
اندکت هست چنان بیش ز خروار برون
پاکی از شعر قلم میکشند تآخر عمر
چون دلش رفته ز راهی همه هموار برون
چشمت آیینه ی ما بود که خود میدیدیم
یارب از آینه اش ساز تو زنگار برون
در اتاقم غم هجر تو بگفتم به دری
شد صد آواز و فغان از در و دیوار برون
خواب دیدم که تو بودی به کنارم دوشین
کاش این عقل شود از سر هشیار برون
گر دوا داد به ما زهر بزد چون ماری
آن دوا هیچ نشد از سرِ بیمار برون
سوی من آ تو دگر بار برایم تن و جان
تا کنم جان ز تنم سوی تو اینبار برون



تزیین جشن الفبا در مدرسه | 40 ایده تزیین جشن الفبا در مدرسه برای کلاس اولی ها برای دهه ...