یار سفر کرده


یار سفر کرده

خواب دیدم در برم آمد پرستار دلم شد گشت فراموشم روزگار و مرحمم شد وان همه پند دل و عهد بستن با خدا یک لحظه همه در نظرم نادیده عیان شد گفتنش حال تو حالم نگران کرد کجایی گفت آن حال که دیدی همه‌اش باد...


خواب دیدم در برم آمد پرستار دلم شد
گشت فراموشم روزگار و مرحمم شد

وان همه پند دل و عهد بستن با خدا
یک لحظه همه در نظرم نادیده عیان شد

گفتنش حال تو حالم نگران کرد کجایی
گفت آن حال که دیدی همه‌اش باد فنا شد

گفتم اگرم خواب اگر مست و خرابم تو بگو
گفت مستی و خرابی ولی از دست پران شد

گفتمش بوسه براور که کنی عهد وفا
گفت در حسرت آن بوسه بمان چونکه گران شد

گفتمش پس چه بود قصد تو از دیدن ما
چشم باز کردم و دیدم ای وای نهان شد

در حسرت آن یار سفر کرده بمان تا که بدانی
مفتون همه اش غرق می و عشق و فنا شد

مفتون



حامی آهو